شمارهٔ ۱۶۴ - در مدح عمیدالملک خواجه ابوبکر علی بن حسن قهستانی عارض سپاه
دی به سلام آمد نزدیک من
ماه من آن لعبت سیمین ذقن
بازنخی چون سمن و با تنی
چون گل سوری به یکی پیرهن
تازان چون کبک دری برکمر
یازان چون سرو سهی در چمن
در شکن زلف هزاران گره
در گره جعد هزاران شکن
گفتم چونی و چگونه ست کار
گفت به رنج اندرم از خویشتن
چون بود آن کس که ندارد میان
چون بود آن کس که ندارد دهن
ازتو دل توبر بودم به زرق
وز تو تن تو بر بودم به فن
جای سخن گفتن کردم ز دل
جای کمر بستن کردم ز تن
بر تن تو تاکی بندم کمر
وز دل تو تاکی گویم سخن
بر تو ستم کردم وروز شمار
پرسش خواهد بدن آن را زمن
خواجه کنون گوید کاین عابدست
عابد دینداری خواهد شدن
گرد بناگوش سمن فام او
خرد پدید آمد خار سمن
فردا خواهم گفت آن ماه را
کای پسر آن خار به خردی بکن
ور نکند لابه کنم خواجه را
تا به کسی گوید کاو را بزن
خواجه ابوبکر عمید ملک
عارض لشکر علی بن الحسن
آن ز بلا راحت هر مبتلی
وان ز محن راحت هر ممتحن
خدمت او نعمت و دفع بلاست
طاعت او راحت و رفع محن
خانه او اهل خرد را مقر
مجلس اواهل ادب را وطن
هر که سوی خدمت او راست شد
راه نیابدسوی او اهرمن
خدمت او را چو درختی شناس
دولت و اقبال مر او را فنن
هر که بر او سایه فکند آن درخت
رست ز تیمار و ز گرم و حزن
یارب چونانکه به من بر فتاد
سایه او برهمه گیتی فکن
ای به همه خوبی و نیکی سزا
ای به هوای تو جهان مرتهن
بخت پرستیدن خواهد ترا
همچو وثن را که پرستد شمن
در خور آن فضل که خواهی ترا
دولت و اقبال دهد ذوالمنن
من سخن خام نگویم همی
آنچه همی گویم بر دل بکن
دیر نپاید که به امر ملک
گردی بر ملک جهان مؤتمن
چاکر تو باشد سالار چین
خاتم تو باشد میر ختن
بر در خانه تو بود روز وشب
از ادبا و شعرا انجمن
صاحب در خواب همانا ندید
آنچه تو خواهی دید از خویشتن
ای به هنر چون پدر فاطمه
ای به سخا چون پسر ذوالیزن
جود سپاهست و تو او را ملک
فضل عروسست و تو او را ختن
خواسته نزد تو ندارد خطر
ورچه بود خلق بر او مفتنن
آنچه ز میراث پدر یافتی
خوار ببخشیدی بی کیل و من
وآنچه خود الفغدی بردی به کار
با نیت نیکو و پاکیزه ظن
از پی علم و ادب و درس دین
مدرسه ها کردی بر تاپرن
نام طلب کردی و کردی به کف
نام توان یافت به خلق حسن
ای گه انداختن تیر آز
زر تو اندر کف زایر مجن
مدح تو این بار نگفتم دراز
ازخنکی خاطر وگرمی بدن
از تب، تاری و تبه کرده ام
خاطر روشن چو سهیل یمن
چون من ازین علت بهتر شوم
مدحی گویم ز عمان تا عدن
چونان که گر خواهی در بادیه
سازی ازو ژرف چهی را رسن
در دل کردم که چو بهتر شوم
شعر به رش گویم و معنی به من
تا نبود بار سپیدار سیب
تا نبود نار بر نارون
تا چو شقایق نبود شنبلید
تا چو بنفشه نبود نسترن
شاد زی ای مایه جودو سخا
شاد زی ای مایه دین و سنن
بخشش زوار تو از تو گهر
خلعت بدخواه تواز تو کفن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیباییها و ویژگیهای خاص یک بانو میپردازد. او با نگاهی عاشقانه و پر احساس، به زیبایی ظاهری و باطنی این زن اشاره میکند و از رنجهای خود در عشق و دلدادگی میگوید. به نوعی، شاعر در جستجوی تعادل میان جذابیت ظاهری و عمق احساسات است. او همچنین به مقام و منزلت یک شخص برجسته (خواجه ابوبکر) اشاره میکند و او را به عنوان منبع نیکی و آراستگی میشناسد. در نهایت، این شعر تجلیلی از زیبایی، ادب و فضیلتهای انسانی است و شاعر آرزو دارد که طبع و دلش در مدح گسترش یابد.
هوش مصنوعی: روز گذشته، معشوق زیبای من با چهرهای درخشان و نرم به سراغم آمد.
هوش مصنوعی: او مانند نخی از سمن و با بدنی شبیه گل سرخ است که در یک پیراهن زیبا به تن دارد.
هوش مصنوعی: پرندهای چون کبک در حال پرواز است و بر دوش او بار سنگینی قرار دارد. در حالی که بر اثر این بار سختی که به او وارد میشود، همچنان با زیبایی و وقار چون سرو در باغ میایستد.
هوش مصنوعی: در موهای تابدارش هزاران گره وجود دارد و هر گره نشانی از زیبایی و پیچیدگی اوست.
هوش مصنوعی: گفتم حال و روزت چگونه است؟ او پاسخ داد که زندگی برایم پر از زحمت و رنج است.
هوش مصنوعی: این شخص چگونه میتواند باشد که در زندگیاش هیچ میانهای ندارد، یا اینکه چگونه میتواند کسی باشد که هیچ برزخی در سخن و بیانش وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: من از دل تو دور بودم و به زیبایی تو وابسته شدم، و در عوض، وجود تو به شیوایی و هنر من متصل بود.
هوش مصنوعی: من جای صحبت کردن از درون، به جای آماده کردن بدن برای کار، مشغول شدم.
هوش مصنوعی: چقدر میتوانم به تو نزدیک شوم و دربارهی احساساتم با تو صحبت کنم؟
هوش مصنوعی: من به تو ظلم کردم و روزی خواهد رسید که از من در مورد این ظلم سوال خواهد شد.
هوش مصنوعی: امروز خواجه میگوید که این فرد عابد است و در آینده میخواهد به دینداری بپردازد.
هوش مصنوعی: در اطراف گوش او، که به رنگ گل سمن است، جوانهای از خارهای سمن به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: فردا به آن ماه خواهم گفت که ای پسر، تو میتوانی به راحتی آن خار را بشکنی.
هوش مصنوعی: اگر من درخواست نکنم که خواجه به کسی بگوید او را بزن، پس چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: خواجه ابوبکر عمید، فردی است که در خدمت لشکر علی بن الحسن قرار دارد و به نوعی در مقام یا منصب مهمی فعالیت میکند. او به عنوان یک مقام رسمی و مشاور در مسائل نظامی و سیاسی ایفای نقش میکند.
هوش مصنوعی: آنکه در سختیها آرامش دارد، برای هر کسی که به بلایی گرفتار شده، مایهی راحتی است. و آنکه در آزمونها صبر و استقامت میکند، میتواند تسکینی برای هر کسی که تحت فشار قرار دارد، باشد.
هوش مصنوعی: خدمت به او، نعمتی بزرگ است و دوری از مشکلات به شمار میآید. فرمانبرداری از او، آسایش را به ارمغان میآورد و مشکلات را برطرف میسازد.
هوش مصنوعی: خانه او مکان ملاقات افراد با خرد و دانا است و برای اهل ادب جایی برای زندگی به شمار میرود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خدمت و یاری او برود، نمیتواند به شیطانی برسد یا تحت تأثیر آن قرار گیرد.
هوش مصنوعی: خدمت به او را مانند درختی میدان که به نیکی و شادکامی میرسد و او را به عنوان مظهر هنر و مهارت بشناس.
هوش مصنوعی: هر کس که بر او سایه افکنده باشد، آن درخت از مراقبت، گرما و ناراحتی به خوبی رشد میکند.
هوش مصنوعی: خدایا، مانند اینکه سایه او بر من افتاده، آن سایه را بر تمام دنیا بگستران.
هوش مصنوعی: تو که مظهر همه خوبیها و نیکیها هستی، جهان به خاطر وجود تو وابسته و اسیر عشق تو شده است.
هوش مصنوعی: سرنوشت تو را به اندازهای میخواهد که مانند بت، شمن نیز آن را پرستش میکند.
هوش مصنوعی: اگر به آن نعمت و برکاتی که میخواهی دست یابی، خداوند تو را به موفقیت و خوشبختی خواهد رساند.
هوش مصنوعی: من هر چه میگویم از روی فکر و تجربه است و میکوشم که حرفهایم در دلها نفوذ کند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی نمیگذرد که به دست قدرت، تو بر سرزمین جهان صاحب اختیار خواهی شد.
هوش مصنوعی: بندهای که خدمتگذار توست، مانند سالار چین خواهد بود و انگشتری از تو به عنوان نشانی ارزشمند خواهد داشت.
هوش مصنوعی: در جلوی در خانهات، شب و روز، شاعران و ادیبان دور هم جمع میشدند.
هوش مصنوعی: کسی که در خواب است، نمیتواند آنچه را که تو از خودت میبینی، ببیند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در هنر مانند پدر فاطمه هستی و در سخاوت مانند پسر ذوالیزن.
هوش مصنوعی: سخاوت مانند یک سپاه است و تو خود آن را به عنوان یک ملکه زیبا توصیف کردهای، درست مثل اینکه تو آن را به عنوان عروس مینگری.
هوش مصنوعی: در این دنیا، اگر کسی چیزی از تو بخواهد، خطر و ریسک خاصی ندارد. اما اگر آن چیز برای دیگران جذابیت داشته باشد، ممکن است آن فرد دچار مشکل شود.
هوش مصنوعی: آنچه از ارث پدر به دست آوردی، بدون قیمت و ارزش به راحتی بخشیدی، اما من...
هوش مصنوعی: هر چیزی که با نیّت نیک و خالص به کار میگیری، به خوبی و با برکت خواهد بود.
هوش مصنوعی: برای کسب علم، ادب و یادگیری دین، به مدرسهها مراجعه کردی و تلاش زیادی را به کار گرفتی.
هوش مصنوعی: درست است که نام و آوازهای را به جستجو میطلبی، اما برای رسیدن به آن، باید با اخلاق و نیکوییهای خود را به نمایش بگذاری و در دل مردم جا پیدا کنی.
هوش مصنوعی: ای کسی که تیر سحرآمیز عشق تو را در دستان زائران مجنون میزنی، باید به تو قوس و کمان عشق را آموختهاند.
هوش مصنوعی: این بار به جای اینکه به طور طولانی از تو تعریف کنم، احساس خوب و سردی که در دل دارم را ترجیح میدهم.
هوش مصنوعی: از شدت بیماری و تب، ذهنم را تیره و دچار مشکل کردهام، در حالی که باید مانند ستاره روشن و درخشان سهیل یمن، شفاف و واضح باشم.
هوش مصنوعی: وقتی که از این وضعیت بهتر شوم، ابتداً شعری درباره عمان تا عدن خواهم سرود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در بیابان و دشتی وسیع قدم بگذاری، از او (تجربه یا دانش) باید خواهش کنی که چه چیزی را باید به یاد داشته باشی یا چطور باید حرکت کنی.
هوش مصنوعی: در دلم تصمیم گرفتم که اگر بهتر شوم، شعر را به زیبایی بیافرینم و معنی آن را به خودم منتقل کنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که درخت سپیدار پدیدار نشود، سیب هم نخواهیم داشت؛ و تا زمانی که درخت نارون وجود نداشته باشد، نمیتوانیم نار(میوه) را هم ببینیم. این بیان نشاندهندهی وابستگی و ارتباط میان موجودات و پدیدههاست و تاکید میکند که هر چیزی به وجود آمدن چیز دیگری وابسته است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که شقایق وجود ندارد، شنبلید نیز نخواهد بود؛ و تا زمانی که بنفشه نیست، نسترن هم نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: خوش باش و زندگی را با generosity و نیکی پر کن. به زندگی با دین و آداب و رسوم نیز خوش باش.
هوش مصنوعی: بخشش و رحمت تو به زوار و مهمانانت، مانند جواهر ارزشمندی است که به آنها میدهی. نفرین بر کسی که بخواهد تو را در این بخشش آزار دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لقمهای از زهر زده در دهن
مرگ فشردش همه در زیر غن
عمر چگونه جهد از دست خلق
باد چگونه جهد از بادخَن
سروبنان کنده و گلشن خراب
لاله ستان خشک و شکسته چمن
بسته کف دست و کف پای شوغ
[...]
ای ملک شیردل پیل تن
صفدر لشکرشکن تیغ زن
خسرو مسعود سعود فلک
بر سر تاج تو شده انجمن
دولت در خدمت و در مدح تو
[...]
نیک برنج اندرم از خویشتن
گم شده تدبیر و خطا کرده ظن
وجهک لی من کل وجه حسن
لو لم تکن عینک عین الفتن
ماه نتابد چو رخت بر فلک
سرو نروید چو قدت در چمن
قرب منی سهرا مدنفا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.