گنجور

 
۳۷۰۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶

 

... صید محرومی چو من در مرغزار دهر نیست

می رمد از وحشتم چون موج دریا دام ها

بس که بنیادم زآشوب جنون جزو هواست ...

... بی جمالش بس که بیدل بزم ما را نور نیست

ناخنه از موج می آورده چشم جام ها

بیدل دهلوی
 
۳۷۰۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷

 

پیش آن چشم سخنگو موج می در جام ها

چون زبان خامشان پیچیده سر در کام ها ...

... روغن تصویر درد حسن ازین بادام ها

موج دریا را تپیدن رقص عیش زندگی ست

بسمل او را به بی آرامی ست آرام ها ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۰۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸

 

... قطره ما ناکجا سامان خودداری کند

بحر هم از موج اینجا می شمارد گام ها

گل کند در وحشت دردسر فرماندهی ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۰۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹

 

... سرآبی و سیر روغن ها

موج رم می زند چه کوه و چه دشت

چین گرفته ست طرف دامن ها ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۰۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱

 

... از قوت تأیید تو تحریک نسیمی

بر بحر کشد از شکن موج کمان ها

در چارسوی دهر گذر کرد خیالت ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۰۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲

 

... خلقی به هوای طلب گوهر وصلت

بگسسته چو تار نفس موج عنان ها

بس دیده که شد خاک و نشد محرم دیدار ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۰۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷

 

... به رنگ اشک ناسورم نظرباز چکیدن ها

حباب از موج هرگز صرفه طاقت نمی بیند

ز بال ما گره وامی کند آخر تپیدن ها ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۰۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹

 

... سرشکم داشت از شوقت گداز آلوده تحریری

به بال موج بستم نامه در خون تپیدن ها

چو اشکم ناتوانی رخصت جرأت نمی بخشد ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۰۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲

 

... قانع صفتا ن بیدل بر مایدة قسمت

چون موج گهر بالند از خوردن پهلوها

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵

 

ای موج زن بهار خیالت ز سینه ها

جوش پری نشسته برون ز آبگینه ها ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱

 

... مگر این حلقه ها بردارد از ره بی سنانی ها

ز استغنای آزادی چه لافد موج در گوهر

به معنی تخته است آنجا دکان ترزبانی ها ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹

 

... سرمایه خفت آنگه سودای خودنمایی

غیر ازتری چه دارد موج از نمو به دریا

بی جوهر یقینی از علم و فن چه حاصل ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴

 

... هوس چگونه کند شوخی از دل قانع

به دامن گهر آسوده است موج طلب

به دشت عجز تحیر متاع قافله ایم ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵

 

... به یاد شبنم گلزار عارضت عمری ست

خیال مشق شنا می کند به موج گلاب

زبرق حیرت حسنت چوموج درگوهر

درآب آینه محوند ماهیان کباب ...

... ز رنگ رفته ما می توان گرفت حساب

چه غفلت است که از ما به موج تیغ نرفت

وگرنه قطره آبی ست نشتر رگ خواب ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶

 

به روی نسخه هستی که نیست جز تب وتاب

نوشته اند خط عافیت به موج سراب

گرآرزو شکنی می شود عمارت دل

شکست موج بود باعث بنای حباب

دلیل غفلت ما نیست غیروحشت عمر ...

... به جز شکستگی ام قبله نیازی نیست

سرحباب مرا موج بس بود محراب

درین چمن که گلش پرفشانی رنگست

گشودن مژه مفت است جلوه ای دریاب

ز موج پرده به روی محیط نتوان بست

تو چشم بسته ای ای بیخبر کجاست نقاب

به حبیب ساخت هوس تا تلاش پیش نرفت

کمند موج به چین آرمید و شد گرداب

غم ثبات طرب زین بساط نتوان خورد ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷

 

... در عدم بیکاری ما شغل هستی پیش برد

صنعت اوهام کشتی راند در موج سراب

رفتم از خود آنقدرکان جلوه استقبال کرد ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸

 

تا از آن پای نگارین بوسه ای کرد انتخاب

جام در موج شفق زد حلقه چشم رکاب

تا به بحر شوق چون گرداب دارم اضطراب ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹

 

... در طلسم حیرت این بحریک وارسته نیست

موج هم داردگره بر بال پرواز از حباب

ناله عشاق و آه بوالهوس با هم مسنج ...

بیدل دهلوی
 
۳۷۱۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰

 

... چنین که از عرق روی اوست درتب و تاب

زموج رنگ به دوران نشیه نگهت

خط شکسته توان خواند از جبین شراب ...

... کسی چه چاره کند سرنوشت را بیدل

نشست سرخط موج ازجبین دریا آب

بیدل دهلوی
 
۳۷۲۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱

 

... حصول ریشه آمال سر به سرپوچ است

تلاش موج چه خرمن کند به غیرحباب

فسانه دل پر خون شنیدنی دارد ...

... که ساز در دل خاک است و بر هوا مضراب

درین محیط چو موج اینقدرتردد چیست

به رفتنی که ندارد درنگ پرمشتاب

کسی ز دام تعلق چسان برون تازد

شکسته گردن هر موج طوقی ازگرداب

مقیم انجمن نارسایی ام بیدل ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۱۸۴
۱۸۵
۱۸۶
۱۸۷
۱۸۸
۲۶۳