ای ز چشم میْپرستت مست حیرت جامها
حلقهٔ زلف گرهگیرت به گوش دامها
در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست
کی به شور پسته ریزد تلخی از بادامها
دامنت نایاب و من بیتاب عرض اضطراب
خواهد از خاکم غبار انگیخت این ابرامها
آتشم از بیم افسردن همان در سنگ ماند
رهزن آغاز من شد کلفت انجامها
تا شود روشن سواد کلبهٔ تاریک من
میگذارد چشم روزن عینک از گلجامها
صید محرومی چو من در مرغزار دهر نیست
میرمد از وحشتم چون موج دریا دامها
بس که بنیادم زآشوب جنون جزو هواست
میتوان از آستانم ریخت رنگ بامها
از بلای عافیت هم آنقدر ایمن مباش
آب گوهر طعمهٔ خاک است از آرامها
پیچوتاب شعلهٔ دل نامهٔ پیچیدهایاست
میفرستم هر نفس سوی عدم پیغامها
این شبستان جز غبار دیدهٔ بیدار نیست
جمع شد دود چراغ و ریخت رنگ شامها
بیجمالش بس که بیدل بزم ما را نور نیست
ناخنه از موج می آورده چشم جامها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جامها
چون رم آهو بیابانی شدند آرامها
دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت
میشود از خاک افزون حرص چشم دامها
خام کرد آن آتشینرو آرزوهای مرا
[...]
مینهد بر سینه، داغم، عشق سیماندامها
یا برای مرغ دل میگسترد گل، دامها
سینه را چندان کند تا از برش دور افکند
میکند دایم نگین پهلو تهی زین نامها
نیست حرف راستبازانت، دورو، کاین قوم را
[...]
پیش آن چشم سخنگو موج می در جامها
چون زبان خامشان پیچیده سر در کامها
رنگ خوبی را ز چشم او بنای دیگر است
روغن تصویر درد حسن ازین بادامها
موج دریا را تپیدن رقص عیش زندگیست
[...]
عمرها شد میزنم در راه عشقش گامها
رفتن رنگ است از ما بستن احرامها
اعتبار ما و من از نشئه کیف و کم است
فال فرصت میزند هر دم صدای جامها
سرخ و زرد این جهان را حاجت اکسیر نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.