همیشه سنگدلاناند نامدار طرب
ز خنده نقش نگین را به هم نیاید لب
زبان حاسد و تمهید راستی غلط است
کجی به در نتوان برد از دم عقرب
سواد فقر اثر مایهٔ صفای دل است
چو صبح پاکنما چهرهای به دامن شب
به غیر عشق نداریم هیچ آیینی
گزیدهایم چو پروانه سوختن مذهب
هنر به اهل حسد میدهد نتیجهٔ عیب
ز جوهر است در ابروی تیغ چینِ غضب
هوس چگونه کند شوخی از دل قانع
به دامن گهر آسوده است موج طلب
به دشت عجز تحیر متاع قافلهایم
اگر بر آینه محمل کشیم نیست عجب
چو چشمه زندگی ما به اشک موقوف است
دگر ز گریهٔ ما بیخودان مپرس سبب
بساط زلف شود چیده در دمیدن خط
به چاک سینهٔ صبح است چین دامن شب
جهان قلمرو اظهار بینیازیهاست
کدام ذره که او نیست آفتابنَسب
سر از ره تو چسان واکشم که بی قدمت
رکاب با دل سنگین تهی کند قالب
ز بسکه دشمن آسودگیست طینت من
چو شعله میشکند رنگ از شکستن تب
قدحپرستی از اسباب فارغم دارد
کتاب دردسری شستهام به آب غضب
به خامشی طلب از لعل یار کامِ امید
که بوسه رو ندهد تا به هم نیاری لب
به پیش جلوهٔ طاقتگداز او بیدل
گَزید جوهر آیینه پشت دست ادب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپیده دم که هوا بر درید پرده شب
بر آمد از سر که روز با ردای قصب
سپید روز سپه روی داده بود به چین
شب سیاه سپه روی داده سوی حلب
چنان سیاه وشی اندکی سپید بروی
[...]
تقشّعَ غَیْمُ الهَجْرِ عَنْ قَمرِ الحُبِّ
وأسْفَرَ نُورُ الصُّبْحِ عَنْ ظلمةِ العَنْبِ
اگرچه من نکنم عاشقی بطبع طلب
کند طلب دل من عاشقی ز مهر . . . ب
گهی ز دیده خروشم کز اوست دل بعذاب
گهی ز دل کنم افغان کز اوست جان به تعب
ز دیده جیحون باران ز دل جحیم نشان
[...]
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
سپهر ملک عجم ، آفتاب دین عرب
بلند نام و نشان و بزرگ اصل و نصب
کمال دین هدی ، قطب ملک و دین محمود
که هست چرخ شرف را جمال او کوکب
جمال دودهٔ خوارزمشاه ، آنکه ربود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.