میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۳ - تابلوی دوم: روز مرگ مریم
... صفا ز خطه ییلاق رخت بربسته
ز کوهپایه همی خرمی نموده سفر
بهار هرچه نشاط آور و خوش و زیباست ...
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
... زیر پا افتاده ی چون بوریا باشد مرا
سیر گیتی کی توانم کرد بی رنج سفر
گر نه دل آیینه گیتی نما باشد مرا ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵
... بر پیشباز مرگ فرستادت
داری سفر به پیش و همی بینم
بی رهنما و راحله و زادت ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - آشیان ویران
... آمد شب و تیره گشت لانه
وان رفته نیامد از سفر باز
کوشید فسونگر زمانه ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۳ - پایمال آز
... کار خود میکن ترا با ما چکار
گر شوی یک لحظه با من همسفر
هم در آن یک لحظه پیش آید خطر
گر بیایی یک سفر ما را ز پی
در سر و ساقت نه رگ ماند نه پی ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - توشهٔ پژمردگی
... چون زمان سوختن شد سوختیم
تا سفر کردیم بر ملک وجود
توشه پژمردگی اندوختیم ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۴ - تیمارخوار
... بایدت اندرز ما آموختن
گر سوی خشکی کنی با ما سفر
بر نگردی جانب دریا دگر ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۳ - سیه روی
... به پیش چون تو سیه روی بد دلم که فکند
چه بودی ار که مرا قدرت سفر بودی
ندید چشم تو رنگی دگر به جز سیهی ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۶ - طوطی و شکر
... تا شد آن طوطی برای سودگر
هم رفیق خانه هم یار سفر
هر زمانش زیر پا شکر فشاند ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - گفتار و کردار
... گهی ز کاسه بیچارگان بری گیپا
گهی ز سفره درماندگان ربایی نان
ز ترکتازی تو مانده بیوه زن ناهار ...
... چو هست گوی سعادت تو هم بزن چوگان
شنید گربه نصیحت ز شیر و کرد سفر
نمود در دل غاری تهی و تیره مکان ...
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۷ - گوهر اشک
... داد تو را پیک سعادت نوید
من سفر دیده ز دل کرده ام
کس نتوانست چنین ره برید ...
... همنفسم گشت شبی آرزو
همسفرم بود صباحی امید
تیرگی ملک تنم رنجه کرد ...
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ
... که نگذارد ز غیرت ماه را تا صبحگاه اینجا
تویی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق
چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا ...
... کدورت را فرامش کرده با آیینه آه اینجا
سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ
که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا
... خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶ - درس محبت
... چیست دانی دل افتاده به دست آوردن
بار ما شیشه تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن ...
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰ - مرغ بهشتی
شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی
هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید ...
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲ - درس حال
... اگر به چشمه نوشین بامداد رسی
تو فکر ذوق سفر کن نه فکر زاد سفر
که پیش از آنکه مسافر شوی به زاد رسی ...
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲ - اخگر نهفته
... تهران بی صبا ثمرش چیست شهریار
نیما نرفته گر سفر یوش می کنی
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸ - ماه سفرکرده
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی ...
شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » زمان سسی ( با ترجمهٔ فارسی)
... لای لای دیییر منه آنامین مهربان سسی
سانکی سفرده یم اویادیرلار کی دور چاتاخ
زنگ شتر چالیر کیچه رک کاروان سسی ...
... من نیله ییم کی فیشقایا بنزه ر ایلان سسی
صبح شد و از هر سمت صدای اذان بلند شد گویا که از فرشتگان صدای قرآن می آید صدایی مثل آن نمی یابم بگذارید بگویم که اگر صدای جان شنیده می شد به آن شبیه بود گویا بسان دوران کودکیم که در گاهواره آرمیده ام صدای مهربان مادرم برایم لالایی می گوید یا اینکه در سفر هستم و بیدارم می کنند که برخیز تا به مقصد برسیم زنگ شتر نواخته می شود که کاروان دارد عبور می کند یا اینکه چوپان گوسفندان را پراکنده است و در کوه نی می زند و این صدای چوپان در گوش گوسفندان رویا می آفریند اگر جسمم هم پیر شده باشد هنوز عشقم پیر نشده است و در گوشم هنوز صدای جوانی طنین انداز است یا اینکه زمان با من کشتی گرفته و مرا به زمین کوبیده است و شعر و نوشته هایم همانند صدای پهلوان به زمین خورده است آخرالزمان شده و گوش فرا دهید که فریاد کمک خواهی مردم عرش را به لرزه درمی آورد پاییز انسانی است و جان ها همانند برگ پاییزی به زمین می ریزند برگ های پاییزی وقتی می ریزند پاییز همانند ساز ناله سر می دهد چهل سال است که زندانی ام و دیگر آن صدای مؤثر باقی نمی ماند اگر صدای من بی تأثیر هم باشد تو این صدای کم ارزش را از من قبول فرما اگر صدای من هم بلند شود باید که فحش بدهم مردم گرسنه اند و صدای بد و بیراه بلند شده است این صدا را در نواری ذخیره کنید تا این کودکان روزی با شوق تمام به استقبال این صدای از ما به یادگار مانده بروند اگر در صدا جاذبه وجود داشته باشد انسان را به سوی خود جلب می کند ببینید که در انقلاب صدای سردار قهرمان ما آزادی را به ارمغان آورد اگر انسان پیر شود گوشهایش سنگین می شوند و گویا در این گوش بیچاره صدای زمان غرش می کند هنگام سحر به این سکوت ژرف بنگر که کدامین نوار میتواند این صدای جاودان را ضبط نماید شهریارا این سوت زن ها مرا نیش می زنند من چه کنم که صدای مار به صدای سوت شباهت دارد ۱۳۵۵
شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه
... کی شفاسین اوردان آلسین
سفری اوزون سفردیر
بیرایکی ایل چکر گلینجه ...
... اؤزی هیچ ییره گیده نمه ز
بو سفر نولوبدو من سیز
اؤزو تک قویوب گیدیبدیر ...
... سن اونی چیخینجا بلکی
گله خان ننه سفردن
ته له سیک روانلاماقدا ...