گنجور

 
۳۰۶۱

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۷ - چه باید کرد

 

... ورا دو دست بدر برنهاده باد و مرا

ز راه در بکلیدان نظار باید کرد

ز راه در بکلیدان نظر توان کردن

ز پیش آن در کوی استوار باید کرد ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۶۲

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - سوزنیم

 

... دارم یک تیر چو اندازه ر

تازه مسافر چو درآید ز راه

راست کنم تا در دروازه ر ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۶۳

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴ - هرچند که از عشق تو در کوی ملامیم

 

... دانند همه کس که ره س ره عامیست

ن راه خواص است نه ما مردم عامیم

با اینهمه در علم فرو کفتن تازان ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۶۴

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶ - جلال الدین کیست؟

 

... بدید سایه طوبی و چشمه تسلیم

ولیک راه مخوفست و کس بدو نرسد

مگر کسی که خدایش بداد کف کریم ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۶۵

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - ای سنائی دم در این عالم قلندروار زن

 

... روی را از من ببر و زپیش من آواره شو

ورنه بر راه رهایی رو یکی آوار زن

یر ن تو ندارم خیز و بالا راست کن ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۶۶

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۰ - ای راه ترا دلیل مردی

 

... اینست جواب آنکه گوید

ای راه ترا دلیل مردی

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۶۷

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۲ - چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی

 

چرا ز راه لطافت بدین قضیب نیازی

کزین قضیب عزیزی وزین قضیب بنازی ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۶۸

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

... ماه گوید که نه گر قبله کنم رأی ورا

راه گم گردد بر گنبد دوار مرا

قدم همت او فرق فلک را سوده است ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۶۹

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - نجم دین

 

... من نیز اگر نباشم سیم تو بشکنم

تو نجمی و بنجم توان یافت راه راست

آن کن که خویشتن بتو از راه نفکنم

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۷۰

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۳۹

 

... با خویشتن آورده بهر قاعده ای بر

کاسه شکنان راه کشان لقمه ربایان

از لکنش معده است نه از طلعت فرخ ...

... از غایت بی بنگی و از حرص گدایی

استاده براه اینهمه یافه در ایان

پر کارتر از سوزنی امروز کسی نیست ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۷۱

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - خرنامه

 

... گوشمال ایاز نامه تو

ماهی و دانه می نهی در راه

تا که افتد بپای دامه تو ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۷۲

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۴۸ - ولوله در ولوله در ولوله

 

مار بسی گرد حنایی خبه

راه بسی داد گزر در دبه

سوخت در  ون حنایی بدان ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۷۳

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - سوزنی گفت مدح تو ز خری

 

... گرد بر گرد وش چون پرگار

بر همان راه رفته می گذری

ور چو برمه کمانچه بر تو کشید ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۷۴

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » بخش دوم قطعات » شمارهٔ ۳ - بشنو حکایتی ز من

 

... دیدم یکی غلام که گویی صنوبرست

مست از نبید منکر و گم کرده راه خویش

موی زنخ درشت تو گویی که کنگر است ...

سوزنی سمرقندی
 
۳۰۷۵

عبادی مروزی » مناقب الصوفیه » بخش ۵ - فصل اول: از روی کتاب

 

بدان که ابتدای احوال این جماعت از عهد رسول ظاهر شده است که در روزگار او جماعتی بوده اند از متصوفه که همه معانی تصوف دریشان جمع بود این طریق از آن عهد ممهد شد و همچنین خواهد بود الی یوم القیامة

و این جمع متفرق نشوند و از هم منقطع نگردند و همه درهم بسته باشند چون حق سبحانه و تعالی با یکی از ایشان خطابی کند همه در آن شریک باشند ذکر ایشان در محکم کتاب رفته است رجال لا تلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر الله مردانی که تجارت ایشان را مانع نیاید از پرستش ما وجایی دیگر جمله اهل ایمان را یاد کرد و جماعتی را مخصوص گردانید که من المؤمنین رجال صدقو ما عاهدوا الله علیهاز مومنان بعضی مردانند که راه صدق سپردند و ملازم وفا باشند و ملازمت طریق صدق و حفظ عهد و ترک دنیا و مواظبت بر ذکر حق تعالی تصوف است هر که این طریق سپرد صوفی است و مقصود او در این آیت ایشانند

در خبر است که جماعتی در عهد رسول چندانی بی برگی داشتندکه هفتاد تن را یک پیراهن بود وقت نماز یک یک کی پوشیدند و نماز می گزاردند وقتی به دل مگر شکایتی کردند یا اعتراضی نمودند در حال وحی آمد که ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض ولکن ینزل بقدر ما یشاء منع دنیا ازیشان نه از بخل است بل که از بهر محافظت و مراقبت جانب ایشان است تا حضور ایشان به غیب بدل نشود

و تمام فضل بود ایشان را بدین که حق‐سبحانه و تعالی‑ایشان را یاد کند و بر روزگار ایشان ثنا گوید و یؤثرون علی انفسهم و لوکان بهم خصاصة هر چند آیت در شأن امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه‑و جماعت او آمد رضی الله عنهم اما بر یک طایقه مقصور نیست حق‑سبحانه و تعالی‑همه عالم به متابعت سید‑الصلوة والسلام‑فرمود و او به موافقت اهل تصوف فرمود کهواصبر نفسک مع الذین یدعونربهم بالغدوة والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناک عنهم تریدون زینة الحیوة الدنیا ولاتطع من اغفلنا قبله عن ذکرنا و اتبع هویه و کان امره فرطا تمام فضلی بود که با رسول چندین خطاب رود از بهر ایشان ...

عبادی مروزی
 
۳۰۷۶

عبادی مروزی » مناقب الصوفیه » بخش ۶ - فصل دوم: از روی سنت

 

رسول ‑فرموده است که بهترینخلق کسانی اند معرض باشند و از خلق دور و به حق نزدیک واین صفت اهل تصوف است

و نیز گفته است خدای‑عزوجل‑را بندگانی اند که ایشان را نبوت و شهادت نباشدروز قیامت نور دل ایشان غالب باشد بر همه انوار گفتند یا رسول الله ایشان چه قوم باشند گفت کسانی که هرگزدلدر دنیا نبندند و برای قوت خود رنجور نباشند و به هیچ سبب از حق تعالی باز نمانند و همیشه راه توکل سپرند به تن با خلق باشند و به دل با حق هر کجا ازیشان یکی باشد هرگز آنجا عذاب نرسد و بلا راه نیابد نور حق باشد در تاریکیها

اخبار در تفضیل ابشان بسیار آمده است ...

عبادی مروزی
 
۳۰۷۷

عبادی مروزی » مناقب الصوفیه » بخش ۷ - فصل سوم: در تفضیل ایشان از روی عقل

 

... پنجم حفظ حواس و نگاه داشتن زبان از کلمات زشت که در عقل و شرعحرام است و چشم فرو گرفتن از هرجایی تا آب روی برجای بماند و نگاه داشتن سمع از بیهوده شنودن و دست بداشتن از هرچه مروت را خلل آرد و مشام از روایح متغیر برای مصلحت مزاج واین حواس از مقدمات خصال حمیده است

ششم سخاوت که هیچ راه نیست به رضای حق‑سبحانه و تعالی‑نزدیکتر از سخاوت و سخاوتایثار چیزی است که در تصوف تو باشد در همه احوال

هفتم قمع غضب که افراط در غضب نشان سبعی است و فرق میان آدمی و دیگر حیوانات در تقدیم خیر و احتراز شر پدید آید چون مرد در غضب مفرط بود شریر گردد پس از حد انسانیت بیفتد ورسول گفته است که متابعت غضب نشان ضلالت است ...

... چون کسی بدین خصال آراسته شد بهترین مردم بود

و ازین جمله متصوفه اند روندگان این راه و به مدد اجتماع آراسته ظاهر و پیراسته باطن اند

چون بیان تفضیل در این سه فصل یاد کردیم واجب باشد که کیفیت احوال و افعال ایشان را شرح دهیم بر طریق اختصار تا عقلا بدانند که ایشان معطل و ضایع نه اند بلکه مرفوع حق و مراقب و حارس خود داند ...

عبادی مروزی
 
۳۰۷۸

عبادی مروزی » مناقب الصوفیه » بخش ۸ - اصل اول از رکن اول: در بیان احوال و اعمال ایشان در معاملات ظاهر

 

بدان که روزگار ایشان پیوسته مقصور باشد بر اعمال پسندیده و متابعت سنت و موافقت شریعتو گفته ایم که معاملات ایشان بر دو قسم است یکی ظاهر و یکی باطن

معاملات ظاهر پیراهن صورت است به مدد مجاهدت در راه ریاضت و این کلمات بود که درین فصل یاد می کنیم

عبادی مروزی
 
۳۰۷۹

عبادی مروزی » مناقب الصوفیه » بخش ۱۰ - فصل دوم: در تقوی

 

... بعضی گفته اند زاد آخرت است و این موافق است این آیه را که و ان تزودوا خیر الزادا لتقوی

و گفته اند تقوی راهی است که بنده بدان راه به مشاهده حق‑سبحان و تعالی‑رسد

ابوالقاسم نصر آبادیرا از تقوی پرسیدند گفت پاک داشتن ظاهر از نجاست و لقمه حلال و جامه نمازی و پاک داشتن باطن از علتها و فراغت از اغیار تقوی است ...

... و نشان آنکه مرد درین تقوی است آن است که نسب خود خراب کند تا تقوی نسب او گردد امروز بدان نسب روزگار گذارد فردا بدان نسب به حق رسد که نسبحق است و معنی این نسب اختصاص استدر خبر است از رسول که فردای قیامت حق‑سبحانه و تعالی‑منادی فرماید که ای قوم بدانید که من در دنیا نسبی نهاده بودم میان خود و شما و آن تقوی بود و شما نسبی نهاده اید از یکدیگر و آن غنا و توانگری بود منامروز آن را پذیرم که تولا به نسب من کرده است و داشته است و آن را مقهور کنم که نسب خود نازیده است فلا انساب بینهم یومیذ و لا یتسألون حواله گاه ایشان بود ان اکرمکم عندالله اتقیکمپناهگاه این قوم بود

و در تقوی این قدر سخن کفایت است و این تقوی حقیقی ازصفت متصوفه است حق‑سبحانه و تعالی‑ایشان را توفیق داده است و راه تقوی جز به توفیق نتوان رفت

عبادی مروزی
 
۳۰۸۰

عبادی مروزی » مناقب الصوفیه » بخش ۱۲ - فصل چهارم: در ذکر کردن ایشان

 

... و برای این بود که استادابوعلی دقاق‑رحمة الله علیه‑گفت ذکر منشور ولایت است هر که را توقیع ذکر دادند منشور بدو دادند و هر که را ر ذکر کاهل گردانیدند وی را معزول کردند

و چون کسی به راه ذکر حق‑سبحانه تعالی‑درآمد همه علایق ازو منقطع گردد حق‑سبحانه و تعالی‑می فرماید انا جلیس من ذکرنی و در مجلس او جز او را راه نبود

ذالنون مصری‑رحمة الله علیه‑گوید هر که حق را یاد کند چنانکه حقیقت ذکر است همه چیز در ضمن آن ذکر فراموش کند و شرفی است ذکر را که هیچ عبادتی دیگر را نیستو آن شرف آن است که ذکر موقت نیست و عبادات دیگر موقت است ذکر برای خواص است و عبادت دیگر برای عوام ...

عبادی مروزی
 
 
۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۱۰۲۲