گنجور

 
سوزنی سمرقندی

مرا کر بدر . . . ن یار باید کرد

بزخم خرزه، در . . . ن فکار باید کرد

اگر بدانم کو را دو . . . یه باشد و بس

ز روی شفقت، . . . یه چار باید کرد

وگر درم دهم و بی درم جمع ندهد

درم بدست بود گیر و دار باید کرد

همه، حدیث جماع و رباب باید گفت

همه، حکایت کش و فشار باید کرد

ورا دو دست بدر برنهاده باد و مرا

ز راه در، بکلیدان نظار باید کرد

ز راه در، بکلیدان نظر توان کردن

ز پیش آن، در کوی استوار باید کرد

همه سراست، ولیکن چو یار نبود تن

نخست باری تدبیر یار باید کرد

اگر بعمری یاری چنین بدست آرم

بدانم آنگه با وی چکار باید کرد

جواب شعر معزیست آن کجا گوید

مرا گذر به سوی کوی یار باید کرد