گنجور

 
سوزنی سمرقندی

چرا ز راه لطافت بدین قضیب نیازی

کزین قضیب عزیزی وزین قضیب بنازی

قضیب سخت عزیز است و با منست که او را

به صد زبان بنوازم، زهی غریب نوازی

به دست گیرم و آنگه بدو چه گویم، گویم

رگ آوری و سطبری و پای لغز و درازی

تویی که لَندی و سیکی به هندویی و به ترکی

تویی که ایری و ایری به پارسی و به تازی

چو گردان سگ تازی مطوقی و ز طوقت

رمیده تاز مطوق چو آهو از سگ تازی

چو سر بر آری با موی رومه گوئی رازی

چنانکه از تو بیابم نشان شاهد رازی

سه ایر باشم گر زانوان به ایر برآئی

سه پای گردم گر . . . اگان به زانو بازی

همه نقیصه شعر تو ای سنائی خران

به وصف حمدان گفتم ز روی طیبت و بازی

جواب این غزلست آن کجا سنائی گوید

چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی

 
 
 
سنایی

چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی

که بس غریب نباشد ز تو غریب‌نوازی

سوزنی سمرقندی

همین شعر » بیت ۹

جواب این غزلست آن کجا سنائی گوید

چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی

سنایی

چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی

که بس غریب نباشد ز تو غریب‌نوازی

ز بهر یک سخنِ تو دو گوش ما سوی آن لب

ستیزه بر دل ما و دو چشم تو سوی بازی

چه آفتی تو که شب‌ها میان دیده چو خوابی

[...]

حکیم نزاری

زبان دراو مکش ای بی بصر به دست درازی

که پاک سیرت و پاکیزه دامن است و نمازی

ترا که خوف نبوده ست شوق عشق چه دانی

ترا که دیده نباشد نظر چه گونه ببازی

به سر برند به سر عارفان طریق محبّت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
خواجوی کرمانی

گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی

کجا روم که فرس بر من شکسته نتازی

تو شاهبازی و دانم که تیهوان نتوانند

که در نشیمن عنقا کنند دعوی بازی

شبان تیره بسی برده ام بآخر و روزی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه