خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳ - گفتار اندر نعت رسول و یاران
... دلیری چو حیدر نیامد پدید
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج او تندباد ...
... همان اهل بیت نبی و وصی
خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بن ناپدید ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۵ - رفتن سام نریمان با قلواد به راه شهر چین
... رهش هر زمان رودبار آمدی
کنارش چو دریا کنار آمدی
به هر مرز پرسان ز توران زمین ...
... چنین تا سپردند راه دراز
به دریا رسیدند ناگه فراز
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۶ - رسیدن سام به کنار دریا و رزم او با زنگیان
... ز موییدن سام دل ریش بود
به نزدیک دریا چو اندر رسید
چهل زنگی دیوکردار دید ...
... نخوردی بدادی بدان زنگیان
چو قلواد آمد به دریا کنار
به جستند آن زنگیان کار زار ...
... رخ روز شد از جهان ناپدید
جهانجوی بیدل به دریا کنار
درآمد همی راند خون در کنار ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۹ - کشتن سام نریمان، اژدها را
... نشستند ابر باره تیزگام
ز بربر به دریا رسیدند تنگ
به کشتی نشستند دو تیزچنگ ...
... کزان آبشان برد و بیرون فکند
چو گوهر ز دریا به هامون فکند
چو گشتند پرداخته آفرین ...
... وز آن رو مرا لشکر پرخروش
چو دریای چین اندر آمد به جوش
هم از گرد ره نعره برداشتند ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۵ - درخواب دیدن سام، پریدخت را
... برو دست ازین خودپرستی بدار
ز دریای غم در به شادی برآر
چو گل در برت طوف دیبا مپوش ...
... غریبم ز زابل برون آمدم
ولی غرق دریای خون آمدم
بدان ای جهان دیده نیک نام ...
... ز بهر تجارت برون آمدم
ولی غرق دریای خون آمدم
که چون کوس رحلت بزد کاروان ...
... به تن همچو قار و بدن همچو قیر
ز دریا علم سوی صحرا زدند
ز ما موج خون بر ثریا زدند ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۶ - کشته شدن ژند جادو به دست سام
... همی سام چون نزد قلعه رسید
همه کوه دریای آتش بدید
جهان را بدید او به جوش آمده ...
... برآشفت بر مرکب بادپای
چو دریای آتش برآمد ز جای
همی نام یزدان فراوان بخواند ...
... چو لعل بدخشان عقیق یمن
به پشت ستوران دریا گذار
به هامون کشیدند از آن کوهسار ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۷ - چگونگی احوال سام با مکوکال دیو
... بدی دست او چون درخت چنار
سیه روی او همچو دریای قار
دو چشمش دو مشعل فروزان شده ...
... چو سام نریمان شنید این سخن
چو دریا خروشید بر اهرمن
بگفتا منم سام این کارها ...
... شنیدند دیوان ولیکن ز دور
نیاید کسی نزد دریای شور
دگرباره سام یل پاک زاد ...
... زمین لرزه کردی چو بر وی شدی
بدی تا به زانوش دریای چین
همی بود دایم به دریای چین
نبد هم نبردش به ماچین و چین ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۹ - رسیدن پریدخت (و پرینوش به هم) و ملاقات کردن یکدیگر
... یل آهنین چنگ زرین کمر
چو دریا گهر بخش و روشن گهر
درخشان عقیقی درافشان مهی ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۴۰ - تعریف کردن پرینوش از سام در نزد پریدخت
... جمال تو کردستش از جان بری
ز خون دلش دیده دریا شده
ز آهش فلک زیر و بالا شده ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۴۲ - دیدن سام، پریدخت را و بیهوش شدن
... جهان را ز دل غرق خوناب کرد
چو دریا ز موج اندر آمد ز جای
همی زد چو بلبل به گل وای وای ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۴۸ - غزل خواندن پریدخت
... پس آنگه غرابش به صحرا دواند
ز چشم اشک گلگون به دریا براند
نه آن سر که رخ سوی شاه آورد ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۵۱ - باز آمدن به سر داستان قلواد و قلوش
... بپیچید سر در زمان ره برید
چنین تا به نزدیک دریا رسید
تن زنگیان دید افتاده خوار ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۶۲ - برگشتن سام از پای قصر و سر به کوه و بیابان گذاشتن
عنان برزده سر به صحرا نهاد
سرشکش روان رو به دریا نهاد
ز دست دلش دست بر دل بماند ...
... زده باد بهمن دم از زمهریر
فرو رفته گیتی به دریای قیر
جهان رفته از برق و باران به باد ...
... که آن سنگدل مهر ننمایدت
سرشکت چرا راه دریا گرفت
مگر کارت از چرخ بالا گرفت ...
... گه از رعد دل در خروش آیدت
گه از رشک دریا به جوش آیدت
روی همچو لوکان سر در هوا ...
... اگر زانکه گویم نباشد روا
گر آبی ز دریا برآورده اند
ز دریا ترا بر سر آورده اند
مرا کین همه کام بر دل بماند ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۶۵ - باز آمدن به سر داستان عالمافروز با سام
... جهان را بپیمود چون برق راه
به شهر و به دریا و بر کوه دشت
بگشت و امیدش هویدا نگشت ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۷۰ - چگونگی احوال پریدخت به دست عالمافروز پری
... وز آن پس به گردون برافراختش
به دریای چین اندر انداختش
رخ آورد از اینجا به نزدیک سام ...
... بدو گفت در بندر رادیون
یکی کشتی آمد ز دریا برون
همانا که در روی دریا ژرف
به ایشان نموده جهان این شگرف ...
... بباشید چندان ورا پاییدار
که من بازگردم به دریا کنار
چنین گفت دانا که آن نامور ...
... پس آنگاه آن شیر با گیر و دار
بیامد به نزدیک دریاکنار
بدان تا پژوهش کند راز را ...
... یکی باد برخاست ناگه شگرف
درانداخت کشتی به دریای ژرف
هوا را همه باد و باران گرفت ...
... فکندست در بحرش از ناگهان
بدان تا بیابد ز دریا امان
گرفتم چو صندوق آن نازنین ...
... علم چون ز کشتی به صحرا زدند
سراپرده بیرون دریا زدند
سمن بوی را بس خریدار بود ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۷۴ - آمدن عالم افروز نزد سام و سخن از پریدخت گفتن
... که آرد سمن بوی را باز جا
فراوان بر افراز دریا پرید
ز صندوق مه رو نشانی ندید ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۷۸ - رسیدن نامه مرگ طغان شاه به پدرش شاه چین
... که اکنون دگرگون بشد راه تو
پریوش ز دریا برون زد علم
طغان شه روان شد به راه عدم ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۰ - شبیخون زدن فرینوش و فرشاد بر دیوزاده فرهنگ
... که گفتی یکی شد زمان و زمین
تن کشته با خون به دریا شتافت
ز تن جان به سوی ثریا شتافت
به دریا چنان کشته انبوه شد
که از هول او دیو نستوه شد ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۵ - جواب نامه فغفور چین به سام
... نباشد چنین کارها سرسری
هر آن کو ز دریا برآرد صدف
به لنگر مکر گوهر آرد به کف ...
... کسی را که دختر بود در حرم
بود روز و شب غرق دریای غم
حکیم از همین نام دختر نبرد ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۷ - رفتن سام در شب و دیدن پاسبان، او را و نومید آمدن
... گهی موج زن بود و گه موج بند
سرشکش چو گلگون به دریا دواند
ز دامن گهر سوی دریا فشاند
به خون رنگ داد آن دل دردناک ...