بخش ۴۰ - تعریف کردن پرینوش از سام در نزد پریدخت
خورش کمترین گوهری بر کمر
مهش کمترین کوکبی بر سپر
ارم نقشی از صحبت بزم او
قیامت نموداری از رزم او
نسب دارد از گرد گرشاسب چیر
حسب دارد افزونتر از نره شیر
هنوزش نیامد ز شکر نبات
ندادندش از مشک دفتر برات
هنوزش ز گل بر دل لاله داغ
هنوزش چمن خالی از پر زاغ
هنوزش ز گلبرگ ریحان نرست
هنوزش خضر آب حیوان نجست
فروهشته از شاخ عرعر کمند
به شبگون رسن عرعرش پایبند
ز مشک کلاله گلش مشک پوش
شبش روز فرسا لبش میفروش
بری شکرش ز آب و آب نبات
زند آب در چشم آب حیات
وگر آن که گیرند یاری چو او
ورش مهر ورزند باری همو
ولی با همه خوبی و دلبری
جمال تو کردستش از جان، بری
ز خون دلش دیده دریا شده
ز آهش فلک زیر و بالا شده
ز نقشت مگر صورتی یافته است
که روی از مه و مهر برتافته است
نشان تو جوید به هر کشوری
خیال تو بیند به هر منظری
چو خالت به سوی ختن رو نهاد
چو مشکین کمندت به چین اوفتاد
کنون از دو عالم طلبکار تست
چو باد بهاری هودار تست
دلش مشکن اکنون که زلفت شکست
به دستش درآ زان که آمد به شست
نشاید کزو بازگیری نظر
که چشم و رخت برد از خواب و خور
دل و دین به بوی تو بر باد داد
چو هندوی زلفت بر آتش نهاد
غریبست و از چهرهات بینصیب
گرش رحم آری نباشد غریب
سخن هر چه زینگونه دانست گفت
گهر هر چه زینسان توانست سفت
دمش در دم مهرپرور گرفت
مهش مهر دیرینه از سر گرفت
قدح نوش میکرد و میکرد گوش
به نوشین سخنهای او داد هوش
که از حال سام یل آگاه بود
دلش با وی و دیده در راه بود
که ناگه به توران زمین اوفتد
به ایوان فغفور چین اوفتد
که کارآگهانش ز هم بهر کام
خبر داده بودند از بهر سام
ولی آشکارا نمیکرد راز
نمیگفت با هر کس این گفته باز
به افسوس گفت ای مه مهربان
دلم را روانبخش و روشن روان
دگرباره زین سان سخنها مگوی
وزین پس درین راه بیره مپوی
نباشد به زنجیر دانها پسند
وزین هیچ نگشای و لب را ببند
ز بادام چشمان پسته دهن
چه گوئی که بیمغز باشد سخن
اگر چون قدش عرعری برنخاست
مگو زان که پرگار ما نیست راست
وگر کاکلش عنبرافشان بود
سخن گفتن از وی پریشان بود
مرا زو چه گر خسروست یا گدا
مگو آنچه ناید پسندیده را
کمانی چو ابروش کرکس ندید
کمانم به ابرو نباید کشید
کمانش اگر مو شکافد به تیر
به موی کمان ابرویش را مگیر
گرفتم به مردیش روئین تن است
ولیکن کجا مرد عشق من است
ترا گر غریبی به همره فتاد
سرش بر نه اکنون که در چه فتاد
گرفتم که سلطان مصرست نیز
نباشد چو یوسف بر ما عزیز
تو گر عاقلی همچو دیوانگان
مکن آشنائی با بیگانگان
بیا تا یک امشب بباشیم شاد
ز دوران گیتی نیاریم یاد
به می تازه داریم عهد کهن
نگوئیم جز قول مطرب سخن
بگفت این و جام عقیقی بخواست
که بی باده کار طرب نیست راست
بدو داد کین جام می نوش کن
غم ژند جادو فراموش کن
پرینوش بگرفت و می درکشید
پس آنگه مغنی نوا برکشید
به پرده سرا بانگ پرده سُرا
درافتاده در سر می جانفزا
پریچهرگان در می آویختند
زدند آب و آتش برانگیختند
چنین تا برآید ز بلبل نفیر
برآورده مرغ سحرخوان صفیر
چو برزد علم خسرو چین ز رنگ
برون آمد آئینه چین ز رنگ
مه سیستان سام نیرم نژاد
کجا زی شبستان درآمد چو باد
ابر چرمه گورسُم برنشست
کمر بست چون کوه خنجر به دست
جهانگیر چون شاه سیارگان
شتابنده با پیر بازارگان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیبایی و جذابیت محبوبی به نام "خورش" اشاره میکند، که گویی دارای ویژگیهای خاصی است. شاعر از زیباییهای او گرفته تا صفات نجیب و خاص او، سخن میگوید و او را با شخصیتهای افسانهای و تاریخی مقایسه میکند. شاعری با اشاره به عمق عشق و علاقه به محبوب، به تردیدها و دلشکستگیهای ناشی از دوری میپردازد. همچنین، شاعر از عشق به عنوان نیرویی قوی یاد میکند که توانسته دل و دین را از بین ببرد و او را به شوق و تأمل فراخواند. در نهایت، شعر به جمعی از دوستان و یادآوری لحظات شاد و فراموشی از غم و غصه در کنار هم دعوت میکند.
هوش مصنوعی: خورشید کمترین جواهر را بر کمر ماه دارد و کمترین ستارهای که بر سپر آسمان درخشان است.
هوش مصنوعی: تجلی و زیبایی حضور او به اندازهای فراوان و شگفتآور است که میتوان آن را همچون قیامت در صحنهای از جنگ و جدال توصیف کرد. در واقع، این امر، نمادی از قدرت و شکوه او در مجالس شادی و عظمتش در میدانهای مبارزه را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: این فرد نسبی با شکوه دارد که به گرد گرشاسب میرسد و حسب و شخصیت او از یک شیر نر نیز بیشتر و برجستهتر است.
هوش مصنوعی: هنوز به او شکر و عطر ندادند و از مشک، نامهای برایش تهیه نکردند.
هوش مصنوعی: درد و غم عشق هنوز بر دل لاله نشسته، و چمن هنوز خالی از پرنده زاغ است.
هوش مصنوعی: او هنوز به طراوت و تازگی گلبرگ ریحان نرسیده و هنوز هم خضر، که نماد زندگی و جاودانگی است، او را به آب حیات نرسانده است.
هوش مصنوعی: از شاخه درخت عرعر، کمند یا Ropeی به رنگ شب پایین آمده و پای او را به شدت محکم نگه داشته است.
هوش مصنوعی: عطر و زیبایی گلش به مانند مشک است، زیبایی شبش به اندازهای است که روز را تحت تأثیر قرار میدهد و لبانش هم به شیرینی و جذابیت میفروشند.
هوش مصنوعی: شکرش را از آب و آبنبات تهیه میکند و این آب باعث روشنی و حیات چشمها میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند او به یاری بشتابد و محبت کند، باید این را هم پذیرفت.
هوش مصنوعی: اما با همه زیبایی و دلربایی تو، دل از جانم جدا کردهای.
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که او دارد، چشمانش مانند دریا پر از اشک شدهاند و به خاطر نالهها و اندوهش، آسمان به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و دچار تغییر و تحولی شده است.
هوش مصنوعی: شاید تنها از نقشی که تو از خود به جای گذاشتهای، تصویری به جا مانده باشد که باعث شده صورت ماه و خورشید از تو دوری کنند.
هوش مصنوعی: هر جا که برویم، به دنبال نشانههایی از تو هستیم و در هر جایی که باشیم، تصور تو در ذهنتان نقش میبندد.
هوش مصنوعی: زمانی که عمهات به سوی ختن حرکت کرد، مانند کمانی که مشکینی در آن گره خورده باشد، بر روی تو افتاد.
هوش مصنوعی: اکنون تو از هر دو عالم طلبکار هستی، مانند نسیم بهاری که لطیف و باطراوت است.
هوش مصنوعی: دلش را نشکن، حالا که موهایت به هم ریخته است. به دستش بیا، زیرا او به زودی با دستش آن را مرتب خواهد کرد.
هوش مصنوعی: نباید به کسی که چشمانش خواب و آرامش را میبرد، توجه کرد و دوباره به او نظر انداخت.
هوش مصنوعی: دل و ایمانم به خاطر بوی تو از بین رفت، همانطور که هندو با موهای زیبارویش بر آتش میافروزد.
هوش مصنوعی: او غریب و بینصیب است، حتی اگر بخواهی به او رحم کنی، هنوز هم غریب خواهد ماند.
هوش مصنوعی: هرچه در مورد این موضوع فهمیدهای، بگو. و هرچه از این نوع بتوانی بدست آوری، جمع کن.
هوش مصنوعی: با دمِ محبتِ خود، عشقش را به دست آورد و عشق قدیمیاش را از سر کنار زد.
هوش مصنوعی: او در حال نوشیدن شراب بود و به سخنان شیرین و دلنشین او با دقت گوش میداد و توجهش را جلب کرده بود.
هوش مصنوعی: کسی که از وضعیت سام یل بیخبر نبود و دلش با او بود و چشمانش هم در انتظارش بود.
هوش مصنوعی: ناگهان به سرزمین توران میافتد و به کاخ فغفور چین میرسد.
هوش مصنوعی: کارآگاهان به سام خبر داده بودند که برای رسیدن به هدفهایشان، هر یک به طور جداگانه تلاش کردهاند.
هوش مصنوعی: او به طور واضح راز خود را فاش نمیکرد و با هر کسی در مورد آن صحبت نمیکرد.
هوش مصنوعی: به حسرت میگوید ای ماه دوستداشتنی، تو روحی به دلم میبخشی و آن را روشن و شاداب میکنی.
هوش مصنوعی: دیگر چنین سخنانی نگو و از این پس به این مسیر بیراه نرو.
هوش مصنوعی: بهتر است که در قید و بند دانش و اطلاعات نباشی و هیچ چیزی را به راحتی نپذیری، بلکه خاموش بمانی و سخنی نگویی.
هوش مصنوعی: از چشمان زیبا و دلفریب او چه میتوان گفت اگر سخن بیمغز و بیمحتوا باشد؟
هوش مصنوعی: اگر تو هم قد او را نپسندیدی، نیازی نیست بگویی که ما هم نمیتوانیم به درستی او را اندازهگیری کنیم.
هوش مصنوعی: اگر موی او همچون خوشههای انگور زیبا و پرزرق و برق باشد، پس صحبت کردن دربارهاش دشوار و گیجکننده خواهد بود.
هوش مصنوعی: من را چه cares دارد که او پادشاه باشد یا گدا، آنچه را که زیبنده نیست، نگو.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و پرستو مانند ابروهای تو، هرگز شکاری شبیه کرکس را نمیبیند، بنابراین من هم نمیتوانم تیر کمانم را به سمت ابروهایت بیاندازم.
هوش مصنوعی: اگر کمانش به دقت و زیبایی در دو نیمه تقسیم شود، تیر زدن به موهای ابرویش را زیر سؤال نبر.
هوش مصنوعی: به دست آوردن قدرت و استقامت مردانه کار آسانی است، اما پیدا کردن مردی که عاشق باشد بسیار دشوار است.
هوش مصنوعی: اگر تو در سفر و دوری به کسی برخورد کنی، سر خود را به زیر بینداز و اجازه بده تا بداند چه بر تو گذشته است.
هوش مصنوعی: من فهمیدم که حتی اگر سلطان مصر هم باشد، مانند یوسف برای ما ارزش و اهمیت نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر عاقل هستی، مانند دیوانگان با بیگانگان رابطه برقرار نکن.
هوش مصنوعی: بیایید امشب را با شادی و سرور بگذرانیم و به یاد روزگار دنیا نباشیم.
هوش مصنوعی: ما با نوشیدنی جدید پیمان قدیمی بستهایم و جز سخن گفتن درباره قول و وعدههای موسیقی چیزی نمیگوییم.
هوش مصنوعی: او گفت که برای شادی و لذت واقعی، باید یک جام از عقیق بخواهد، زیرا بدون شراب، شادی حقیقی ممکن نیست.
هوش مصنوعی: به او بگو که این جام شراب را بنوش و غم و اندوه را فراموش کن.
هوش مصنوعی: دختر زیبایی با نوشیدنی خوشمزهای کنار گرفت و سپس خوانندهای شروع به نواختن موسیقی کرد.
هوش مصنوعی: در محل پردهنشینی، صدای دلنشینی به گوش میرسد که جان را شاداب میکند.
هوش مصنوعی: زیبارویان در میرقصیدند و با حرکات خود، آتش و آب را به جان هم انداختند.
هوش مصنوعی: زمانی که صدای بلبل بلند شود و مرغ سحر آوازش را آغاز کند، زندگی پر از سر و صدا و هیجان خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که پرچم پادشاه چین بر افراشته شد، رنگها جلوهای زیبا پیدا کردند و آئینهای از رنگها درخشید.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و شکوه مه در سیستان اشاره شده است. شاعر به توصیف لحظهای میپردازد که این مه مانند بادی وارد شبستان میشود و فضایی دلانگیز و رازآلود ایجاد میکند. این تصویر، بیانگر نشاط و زیبایی طبیعت در شب است.
هوش مصنوعی: ابر سیاه بر فراز زمین نشسته و خود را آماده کرده است، همچون کوهی که شمشیری به دست دارد و آماده نبرد است.
هوش مصنوعی: جهانگیر همچون پادشاه سیارات در حال حرکت و شتابدهنده به مانند یک تاجر باتجربه و قدیمی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.