امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۸
... مزد دارد عرض بخشش پیش دکان بخیل
خیر باشد چاه کندن بر لب دریای شور
خوار نبود مکر می کو گردد از افلاس خوار ...
... گر به پند از فسق باز آیی چو خسرو ای حکیم
در جنب سر شستنت باید چه دریا و چه خور
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۹
... در دندان تو زان بینم که دل می خواهدم
ورنه دریا نایدم از بذل سلطان در نظر
شه علاء الدین والدنیا محمد کآمده ست ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۸
... در غمت آب از سر خسرو گذشت
گر چش از دریا نگشتی پای تر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۳
... ترا خوش باد راه و منزل خویش
نه من زان گونه در دریا فتادم
که آید کشتنم در ساحل خویش ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۷
... نخواهم نامه ای تا از جگر خوانی نیفشانم
چو خو کردم در آب دیده از دریا نیندیشم
چو مرغابی شدم اکنون چه باک از موج طوفانم ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۱
... بس فکر خطا باشد گر مشک ختن گویم
چشمم که دو صد دریا دارد نه به هر مژگان
این قلزم پر خون را چون نام عدن گویم ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۳
... چون نماند اکنون مرا فی الجسم دم
چون کنم من خواب دریا گشت چشم
تو به خنده گوییم فی البحر نم ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۶
... هر دو چشمم که در آب اند یکی
هر یکی دو یم دریا گویم
بی رقیب آی شبی تا پیشت ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹۷
دریاب که من طاقت هجر تو ندارم
بشتاب که افتاد به جان بهر تو کارم
از من تو کران کردی و خون ماند به چشمم
گوهر ز برم رفته و دریا به کنارم
هر روز دم سرد مگر باد خزانم ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷۷
... مه را گرفتن از دم ماری نمی توان
دریا شد از هوای لب تو کنار من
آخر کم از لب چو کناری نمی توان ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰۱
... عشق همان است و تمنا همان
چشم مرا سیل ز دریا گذشت
سوختگی دل شیدا همان ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰۶
... کنار خود نمی بینم ز گریه
که نتوان دید دریا را کناره
چو بگشادم به گریه چشم دربار ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۴
... هر جا که اشکم تاخته آهم علم افراخته
هامون ز دریا ساخته دریا به هامون ریخته
خواهم بپرم بر سما کز جور تو گردم رها ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳۰
... آه و صد آه که ایمن نیم از آتش آه
گر چه سر تا قدمم غرقه دریا مانده
ای مسلمانان یارب دل تان سوخته باد ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۰
... من که به نامش کنم وصف جمالش بگو
غرق یکی قطره را غوطه دریا مده
رند خراباتیم می به سفالیم رسان ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶۸
... نگون کن ساقیا خم را که این آتش که من می دارم
به دریا نیز ننشیند چه جای طاس و پیمانه
اثر در جانست مستی را اگر در آب و گل بودی ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳۶
... میل دل بر سبزه و آب روان آید همی
ابر گوهر بار پنداری که از دریا کنار
بار مروارید بسته کاروان آید همی ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴۲
... کعبتین آنجا دو چشم اینجا عجب بازیگری
چشمهای من چو دریا گشت و لبها خشک ماند
چون تو سلطان را چنین بد ملک خشکی و تری ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷۴
... خراب شد ز غمم دار استوار بگوی
حدیث چشم چو دریا بگو و زین مگذر
چو زین گذشت حدیث لب و کنار بگوی ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸۲
... بگرد اندرو در هوای هوایی
اگر آدمی غرقه گردد به دریا
از آن به که با کس کند آشنایی ...