دریاب که من طاقت هجر تو ندارم
بشتاب که افتاد به جان بهر تو کارم
از من تو کران کردی و خون ماند به چشمم
گوهر ز برم رفته و دریا به کنارم
هر روز دم سرد، مگر باد خزانم
هر لحظه زنم اشک، مگر ابر بهارم
هر شب ز پی طالع بد تا به سحرگاه
قطره ز مژه بارم و سیاره شمارم
آن دل که ز من بستده ای بهر خدا را
بسپار به من تا به خدایت بسپارم
گر صد ستم از بهر تو بر روی من آید
آرم همه بر خویش و به روی تو نیارم
هشدار، دل خسرو اگر زلف تو گیرد
تا ناله شبگیر به رویت نگمارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از شدت عشق و فراقش میگوید و به محبوبش میگوید که طاقت دوری او را ندارد. او از حال خراب خود و اشکهایش سخن میگوید و به محبوب تأکید میکند که اگر قلبش را از او گرفته، دوباره به او بسپارد. شاعر در بیان احساساتش از ظلمها و سختیهایی که به خاطر عشق متحمل میشود صحبت میکند و در نهایت، هشدار میدهد که اگر محبوبش به زلفش دلبسته شود، نالهٔ او را در شبها خواهد شنید.
هوش مصنوعی: بگذار بگویم که من هیچگونه تحمل جدایی تو را ندارم، پس زودتر بیا، زیرا همهچیز برای تو در جان من در حال تغییر است.
هوش مصنوعی: تو مرا به دور کردهای و اشک در چشمانم مانده است. گوهر گرانبها از من رفته و دریا در کناری از من است.
هوش مصنوعی: هر روز با سرما و وزش باد خزان مواجهام، و در هر لحظه اشک میریزم، مانند باران بهاری.
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح به خاطر بخت بدی که دارم، اشک از چشمانم میریزد و ستارهها را یکی یکی میشمارم.
هوش مصنوعی: دل را که از من گرفتهای، برای خدا به من بده تا آن را به خدا بسپارم.
هوش مصنوعی: هر چند که برای تو ظلم و ستمهای زیادی بر من بیفتد، باز هم همه آنها را به جان میخرم و به روی تو نیازمند میشوم.
هوش مصنوعی: هشدار، اگر دل خسرو به زلف تو گرفتار شود، تا صبح تو را نخواهم دید و صدای نالهام بلند خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از مجلستان هرگز بیرون نگذارم
وز جان و دل ودیده گرامیتر دارم
بر فرق شما آب گل سوری بارم
با جام چو آبی به هم اندر بگسارم
گفتم بشمارم سر یک حلقه زلفش
تابو که به تفصیل سر جمله بر آرم
خندید به من بر سر زلفینک مشگین
یک پیچ بپیچید و غلط کرد شمارم
بر من نظری کن، که منت عاشق زارم
دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم
تا خار غم عشق تو در پای دلم شد
بیروی تو گلهای چمن خار شمارم
نی طاقت آن تا ز غمت صبر توان کرد
[...]
بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم
ور جنت فردوس بود، دوست ندارم
از دست رقیبان نروم، ور برود سر
من خاک در دوست به دشمن نگذارم
پرورده به خون جگرش بودم و چون اشک
[...]
گر جان ز من دلشده خواهی بسپارم
ور دیده روشن طلبی در نظر آرم
رانی ز در خویشم و صد عذر بیاری
سوگند به باری که من این در نگذارم
گر چشم ترا بار کشی روی نمودست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.