ای به خشم از بر من رفته و تنها مانده
تو ز جان رفته و درد تو به هر جا مانده
تا تو، ای دیده بینای من، اندر خاکی
نیست جز خاک درین دیده تنها مانده
خرمی تو که از ناکسی ام واماندی
وای بر من که من از چون تو کسی وامانده
گله زین سوختگی با که کنم چون جز دل
نیست سوزنده کسی بر من رسوا مانده
آه و صد آه که ایمن نیم از آتش آه
گر چه سر تا قدمم غرقه دریا مانده
ای مسلمانان، یارب دل تان سوخته باد
گر نسوزد دل تان بر من تنها مانده
لؤلؤی دیده عزیز است به چشم من، ازآنک
یادگاری ست کز آن لؤلؤی لالا مانده
قدر وامق چه شناسد مگر آن سوخته ای
که بود یک شبی ار پهلوی عذرا مانده
کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلدا مانده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و تنهایی شاعر پرداخته است. شاعر از خشم و دوری محبوب شکایت میکند و از درد و عذاب خود میگوید که به تنهایی تحمل میکند. او به تصویری از چشمان محبوب اشاره میکند و میگوید که تنها چیزی که از او مانده، خاک است. شاعر حسرت فقدان و تنهایی را با ابراز غم و اندوه نشان میدهد و به معنای عمیق عشق و سوختگی دل اشاره میکند. در نهایت، او به حال و روز دیگران اشاره میکند و دعا میکند که دلهای آنها نیز به حال او به سوختن بیفتد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از من خشمگین هستی و تنها رفتهای، تو از زندگیات دور ماندهای و درد تو در هر گوشهای حس میشود.
هوش مصنوعی: تا تو، ای چشم بینای من، در این خاک وجود نداری، فقط همین خاک در این چشم تنها مانده است.
هوش مصنوعی: شادابی و سرزندگی تو به خاطر این است که از کسی به جز خودت واماندهای، اما وای بر من که من از کسی مانند تو گم شدهام.
هوش مصنوعی: من با کی میتوانم از این حال سوختگیام گله کنم، چون جز دل خودم کسی نیست که این درد را احساس کند. هیچ کس دیگری نیست که به من کمک کند و من به شدت رسوا و شرمنده هستم.
هوش مصنوعی: او با صدای آهی سنگین میگوید که نمیتواند از آتش احساساتش در امان باشد، با اینکه تمام وجودش در عمق دریا غوطهور است. در واقع، او به شدت تحت تأثیر دغدغهای درونی خود قرار دارد و حتی در اوج غوطهوری در مشکلات، از درد و آتش احساساتش رهایی ندارد.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، وای بر دلهای شما که آتشگرفته است، اگر دلتان برای من که در تنهایی به سر میبرم، نسوزد.
هوش مصنوعی: دُرّی که در چشمان معشوق من وجود دارد، برای من بسیار ارزشمند است، زیرا یادبودی است از لؤلؤیی که به عنوان یادگار از آن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق دچار سوختگی و درد شده، نمیتواند ارزش و اندازه عشق وامق را درک کند، مگر اینکه خودش تجربهای مشابه را داشته باشد. تنها کسی که یک شب در کنار عذرا بوده و از عشق رنج کشیده است، میتواند به عمق این احساس پی ببرد.
هوش مصنوعی: هیچ کس غم خسرو را درک نمیکند مگر آن کسی که مانند او در شب یلدا، بیچراغ و در تاریکی مانده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا صاف می عیش به خودکامان ده
دردی درد به خون جگر آشامان ده
هر که دردی نکشد گر چه سر خاصان است
بکش افسار و سرش در گله عامان ده
مشرب دردکشی نیست نکونامان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.