گنجور

 
۲۶۸۱

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۸ - رسیدن شب و عرضه کردن کنیزکان جمال خویش را بر یوسف علیه السلام تا به کدامیک از ایشان رغبت نماید

 

... که بر لب آمد از دست تو جانم

بدینسان هر یکی زان لاله رویان

ز یوسف وصل را می بود جویان ...

جامی
 
۲۶۸۲

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۱ - خواندن زلیخا یوسف را علیه السلام به سوی آن خانه و مطالبه وصال نمودن

 

... ندیدی دیده گر کردی تأمل

به جز آب تنک بر لاله و گل

عجب آبی در او از نقره خام ...

جامی
 
۲۶۸۳

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۹ - بی طاقت شدن زلیخا در مفارقت یوسف علیه السلام و در شب همراه دایه به زندان رفتن و مشاهده جمال وی کردن

 

... ز جان زاری و از دل ناله می کرد

ز نرگس یاسمین را لاله می کرد

به لؤلؤ لعل لب را می خراشید ...

جامی
 
۲۶۸۵

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۷ - آمدن زلیخابه خلوتخانه یوسف علیه السلام و به دعای وی بینایی و جمال و جوانی را یافتن

 

... به آن معمار ارکان نبوت

کز آتش لاله و ریحان دمیدش

لباس خلت از یزدان رسیدش ...

جامی
 
۲۶۸۶

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۱ - وفات یافتن یوسف علیه السلام و هلاک شدن زلیخا از الم مفارقت وی

 

... ز سیم آنجا عقیق تر همی رست

وز این بر لاله نیلوفر همی رست

به سوی فرق نازک برد پنجه ...

جامی
 
۲۶۸۸

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱ - آغاز

 

... از کیسه غنچه بند فرسای

در کاسه لاله مشک تر سای

رخساره نگار هر نگاری ...

جامی
 
۲۶۸۹

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲ - دست فکرت در سلسله ممکنات زدن و به ذروه توحید واجب برآمدن

 

... هر برگ گل طری زبانیست

هر لاله که در حریم باغیست

از نور هدایتش چراغیست ...

جامی
 
۲۶۹۰

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۷ - در ذکر بعضی رفتگان از دایره مال و سال و دعای بعضی مرکزنشینان نقطه حال

 

... زین باک نداشتند و رفتند

چون لاله جدا ز باغ ایشان

داریم به سینه داغ ایشان ...

جامی
 
۲۶۹۲

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - در محک امتحان زدن لیلی نقد محبت مجنون را و تمام عیار بیرون آمدن آن

 

... شاخ املش گلی دگر کرد

شد لاله سرخ او گلی زرد

از هر مژه لعل تر فرو ریخت ...

جامی
 
۲۶۹۳

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۷ - خبر یافتن پدر مجنون از عشقبازی وی با لیلی و نصیحت کردن در آن باب

 

... مپسند نصیب خود ازین باغ

یک لاله کزو به دل نهی داغ

باغیست پر از گل و ریاحین

ریحان می بوی و لاله می چین

صد دسته به دست خویش می بند

دلبسته شدن به لاله ای چند

وین نیز مقرر است و معلوم ...

جامی
 
۲۶۹۵

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۳ - خبر یافتن پدر لیلی از ملاقات کردن وی با مجنون و سیاست کردن وی بر آن

 

... چون نیلوفر ز زخم سیلی

کردش رخ لاله رنگ نیلی

از ضربت چوب تر بر اعضاش ...

جامی
 
۲۶۹۶

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دیده نوفل مجنون را در بادیه و بر وی ترحم کردن و وی را وعده دادن که لیلی را برای وی خواستگاری کند و ابا کردن پدر لیلی

 

... وز گریه زدی زمین دشت آب

خونابه ز کاس لاله خوردی

همکاسگی غزاله کردی ...

... طاووس رخش ز جلوه کاری

خجلت ده لاله بهاری

دیوانه لطافت پری یافت ...

... من قانع ازان گلم به بویی

دل باد چو لاله باغبان را

کز باد دریغ دارد آن را ...

جامی
 
۲۶۹۷

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - در صحرا و دشت گردیدن مجنون و خطاب کردن وی با گردباد

 

... این بو دهد از نسیم این باغ

کان لاله داغدار هر دشت

از نوفل و نوفلی چو برگشت ...

... چون روز شود ز خواب خیزد

بر لاله تر گلاب ریزد

اول سوی او که می گراید ...

جامی
 
۲۶۹۸

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - باز خریدن مجنون غزالی را از صیاد و آزاد کردن وی بر یاد لیلی کردن وی بر یاد لیلی

 

چون صبحدم از غزاله خور

پوشید زمین غلاله زر

افشاند فلک ز چشمه قیر ...

... رو گرد دیار یار می چر

سنبل می چین و لاله می خور

لاله چو خوری به گرد کویش

می گوی چو من دعای رویش

کان روی چو لاله تازه بادا

وآزاده عار غازه بادا ...

جامی
 
۲۶۹۹

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - حکایت کردن کثیر شاعر عاشق عزه از مجنون پیش خلیفه

 

... نسرین سرین او درین باغ

چون لاله ندیده محنت داغ

پشتش نکشیده هیچ باری ...

جامی
 
۲۷۰۰

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۳ - رسیدن کثیر به روضه پر غزالان و خبر آوردن پیش مجنون و جواب آن شنیدن

 

... یا مصحفی از زمردش حرف

از لاله بر آن وقوف شنگرف

یا خود ورقی بر آن ز زنگار ...

... در سینه و تن نگرددش غرق

آورده ز جیب خاک لاله

بیرون ز عقیق تر پیاله ...

... با یکدیگر چو خردسالان

گه این یک ازان ربوده لاله

گه آن یک ازین کشیده ناله

لب سرخ ز سرخ لاله خوردن

پا سبز ز سبزه ها سپردن ...

... از عارض و زلف او گرفته ست

هر لاله به خون که چهره شسته

از خاک به داغ اوست رسته ...

... نی شاخ گیاه او کنم خم

چون لاله به خاک و خون نشستن

خوش تر که گیاه او شکستن ...

جامی
 
 
۱
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۱۳۶
۱۳۷
۳۶۲