گنجور

 
۲۴۱

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده

 

... ز هر خوردنی ساز چندان گروه

یکی دشت بد گردش اندر دو کوه

پر از گور و نخچیر کوهش همه ...

اسدی توسی
 
۲۴۲

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکین‌تاش

 

... بسه نیزه بگرفت و زه را به شست

همی تاخت پیچان به گردش عنان

که تیرش زند سینه را یا سنان ...

... کمان کرده الماس بارنده ابر

به گردش ز هر سو سواری گرفت

به تیغ و سنان کامکاری گرفت ...

اسدی توسی
 
۲۴۳

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۵ - رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتی‌ها

 

... برندش براین تیغ کوه اندکی

به شیونگری گردش اندر خروش

برآرند و زی ابر دارند گوش ...

اسدی توسی
 
۲۴۴

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۷ - رفتن نریمان به توران و دیدن شگفتی‌ها

 

... همه سینه کوه بید و خدنگ

یکی بیشه گردش زریر و زرنگ

سر تیغ آن که همه خاک بود ...

... به دندان چو خوکان به ناخن چو شیر

ز گردش رده مردمان بی شمار

بسی کژدم زنده از پیش و مار ...

... برآن کوه کپی فراوان گروه

به گردش بسی چشمه نفت و قیر

فرازش چو دریا یکی آبگیر ...

اسدی توسی
 
۲۴۵

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۸ - نامه گرشاسب به فغفور چین

 

... بد آراسته شهرش از گونه گون

ز شش میل ره گردش اندر فزون

همه خانها برهم افراشته ...

اسدی توسی
 
۲۴۶

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۹ - جنگ نریمان با پسر فغفور چین

 

... خروش از دلیران ایران بخاست

پس گردشان برگرفتند راست

به روز دگر ناگهان گرمگاه ...

... سپه زی نریمان به کین سرنهاد

ز گردش چو دیوار پولاد بست

گرفتند و بروی گشادند دست ...

اسدی توسی
 
۲۴۷

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۰ - آگه شدن فغفور از کشتن پسر

 

... بگفت این و ابرش به خشم و ستیز

به گردش در انداخت چون چرخ تیز

دو خم کمان نون و زه دال کرد ...

اسدی توسی
 
۲۴۸

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۲ - رفتن نریمان به شهر فغنشور

 

... به شهر فغنشور شد با سپاه

بزد خیمه گردش هم از گرد راه

فرستوه شاه فغنشور بود ...

اسدی توسی
 
۲۴۹

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۶ - داستان دهقان توانگر

 

... ز گوهر نگار وی از زر بند

چراغ فروزنده گردش هزار

به آلت همه سیم و بسد نگار ...

اسدی توسی
 
۲۵۰

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۷ - آمدن فغفور به جنگ نریمان

 

... بد از شهر ها سیصد و شست و پنج

ز گردش سراسر چو آکنده گنج

خراج یکی شهر هر بامداد ...

اسدی توسی
 
۲۵۱

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۸ - رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور

 

... نریمان همی رفت تا کاخ شاه

ز گردش پیاده سران سپاه

همه چاک خفتان زده بر کمر ...

... جهان پهلوان بود بمیان شهر

به گردش بزرگان لشکر دو بهر

یکی تخت زیرش ز یاقوت و زر ...

اسدی توسی
 
۲۵۲

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۹ - نامه گرشاسب به نزد فریدون

 

... برآرد جهان سرکشان را زکار

کند نرمشان گردش روزگار

سپهر روانرا ببد دستبرد ...

اسدی توسی
 
۲۵۳

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۷ - جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه

 

... هزار از دلیران جوینده کین

به گردش تنوره زدند از کمین

بدانسان زدندش همی چپ و راست ...

... به هر گوشه آویزش سخت بود

سر و کار با گردش بخت بود

ز غریدن کوس ترسان هژبر ...

اسدی توسی
 
۲۵۴

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۸ - گردیدن گرشاسب و عجایب دیدن

 

... هم سنگ دیوار برج و حصار

ز گردش روان ریگ و جای استوار

بر او نردبانی هم از خاره سنگ ...

اسدی توسی
 
۲۵۵

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۳ - خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب

 

... چو شاهیست گردون ز ما کینه خواه

شب و روز گردش ستاره سپاه

نبینی که بر جنگ ما ساختن

همی هیچ ناساید از تاختن

به یک گردش از زیر و بر چرخ وار

کند کارها زیروبر صدهزار ...

... به هامون درش ذره سونش فشان

به گردش جهان چرخ اختر فشان

زمین شد یکی پرفروغ آفتاب ...

اسدی توسی
 
۲۵۶

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۴ - در خاتمت کتاب

 

... گیاهش ز عنبر درختانش مشک

بسی حور بر گردش آراسته

از اندیشه دوشیزگان خاسته ...

اسدی توسی
 
۲۵۷

ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » دیباچه » بخش ۳ - امّا بعدُ

 

این رسالتی است که نبشت بنده محتاج به خدای عزوجل عبدالکریم بن هوازن القشیری به جماعة صوفیان به شهرهای اسلام اندر سنه سبع و ثلثین و اربعمایه

بدانید رحمکم الله که خداوند سبحانه این طایفه را گزیدگان اولیاء خویش کرد و فضل ایشان پیدا گردانید بر جمله بندگان خویش پس از رسولان و انبیاء صلوات الله علیهم و دل های ایشان معدن رازهای خویش کرد و مخصوص گردانید ایشان را به پیدا کردن انوار خویش بر ایشان و ایشان فریادرس خلق اند و به هر جا که باشند گردش ایشان با حق بود و روشن گردانید ایشان را از تیرگی های بشریت و به درجة مشاهدة رسانید بدانچه تجلی کرد ایشان را از حقیقت یگانگی خویش و توفیق داد ایشان را به قیام آداب بندگی و حاضر گردانید به مجاری احکام خداوندی قیام کردند به گزاردن آنچه واجب بود بر ایشان به فرمان و به حقیقت رسیدند بدانچه از ایزد سبحانه تعالی بود مر ایشان را از گردانیدن و تصرف پس باخدای گشتند به صدق افتقار و بدانچه از ایشان حاصل آمد از اعمال پشت باز نگذاشتند و با احوال صافی خویش ایمن نبودند دانستند که هرچه خواست کرد و آن را که خواست از بندگان برگزید و خلق را بر وی حکم نرسد و هیچ مخلوقی را بر وی حقی واجب نیاید و ثواب او ابتداء فضل بود و عذابش حکمی بود به عدل و فرمانش قضایی جزم

پس بدانید رحمکم الله که خداوندان حقیقت ازین طایفه پیشتر برفتند و اندر زمانۀ ما از آن طایفه نماند مگر اثر ایشان واندر این معنی شاعر می گوید شعر ...

ابوعلی عثمانی
 
۲۵۸

ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب سوم » بخش ۹ - فنا و بقا

 

و از آن جمله فنا و بقا است قوم اشارة کرده اند بفنا و گفته اند پاک شدن است از صفات نکوهیده و اشارة کرده اند ببقاء بتحصیل اوصاف ستوده و چون بنده ازین دو حال بیکی موصوف بود بهیچ حال ازین خالی نبود چون این اندر آید دیگر برود متعاقب باشند بر یکدیگر هر که از اوصاف مذموم فانی گردد خصال محمود بر وی درآید و هر که خصلت مذموم بر وی غلبه گیرد از خصال محمود برهنه گردد و بدانک آنچه بنده بر اوست افعال است و اخلاق و احوال افعال تصرفهای بنده بود باختیار بنده و اخلاق مطبوع بود ولکن بمعالجت بگردد چنانک در عادت رفته است و احوال بر بنده در آید بر روی ابتدا ولکن صفای آن از پس اعمال پاکیزه بود و آن چون اخلاق بود ازین روی برای آنک چون بنده بخویهای نیکو رسد خویهای بد را نفی کرده باشد بجهد خویش و از خدای توفیق خواهد و یاری خواهد تا خوی او نیکو کند همچنین چون بر تزکیت اعمال خویش مواظبت نماید بجهد و طاقت خویش خدای بر وی منت نهد بصافی گردانیدن احوال و هرکی بپرهیزد از افعال نکوهیده بزبان شریعت ویرا گویند از شهوت خویش فانی گشت و چون فانی گردد از شهوت بنیت و اخلاص باقی گشت در بندگی خویش و هر کی بدل اندر دنیا زاهد گشت او را گویند از رغبت فانی گشت و چون از رغبت فانی گشت بانابت باقی شد و هر کی معالجت کند خوی خویش را و حسد و کین و بخل و خشم و تکبر از دل خویش براند و این همه فعلها از رعونات نفس خیزد گویند از خویهای بد فانی گشت و چون ازین فانی گشت باقی گشت بصدق و فتوت و هرکه بدید کی تصرف و احکام بقدرت اوست گویند از گردش زمانه فانی گشت و از خلق و چون از پندار وجود آثار خلق فانی گشت و بدانست کی با ایشان هیچ چیز نیست بصفات حق باقی شد

و هر کی سلطان حقیقت بر وی غلبه گرفت تا از اغیار هیچ چیز نبیند نه عین و نه اثر او را گویند از خلق فانی شد و بحق باقی شد و فناء بنده از احوال نکوهیدۀ او و احوال خسیس او نیستی این فعلها بود و فناء او از نفسش و از خلق آن بود که او را بخویشتن و بایشان حس نبود چون از احوال و افعال و اخلاق فانی گشت روا نبود کی کس ازین هیچ چیز موجود بود چون گویند از خویشتن و خلق فانی گشت نفس او و خلق موجود باشند ولیکن او غافل ماند از نفس خویش و از خلق نه خود را بیند و نه خلق را و مرد بینی کی در نزدیکی پادشاهی شود یا در پیش محتشمی از خویشتن و از اهل آن مجلس غافل شود و بود کی ازان محتشم نیز غافل شود و اگر او را پرسند از صفات آن صدر و چگونگی آن مقام خبر نتواند داد قال الله تعالی فلما رأینه اکبرنه و قطعن ایدیهن آن زمان نزدیک دیدار یوسف الم و درد دست بریدن نیافتند و ایشان ضعیف ترین مردم بودند و گفتند این آدمی نیست و او فرشته است و او فرشته نبود این غفلت مخلوقی بود از مخلوقی چه ظن بری بر آنک او را از حضرت حق تعالی کشفی افتد بشهود حق تعالی اگر از حس و علم بنفس خویش و ابناء جنس خویش غافل شود چه عجب بود ...

ابوعلی عثمانی
 
۲۵۹

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

... گرفته کوه را در زر و گوهر

به گردش زنده پیلان ستوده

به پرخاش و دلیری آزموده ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۶۰

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو

 

... ز کشته پشته ای شد زعفرانی

ز خون رودی به گردش ارغوانی

تو گفتی چرخ زرین ژاله بارید ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۳۰