گنجور

 
۲۲۸۱

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

... هیچ نومید نیستم که کسی

در غم چرخ جاودانه نماند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۸۲

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

... پای زلف تو که دارد کز ستم

در رکابش چرخ سرکش می رود

چرخ در حسنت تماشا می کند

چشم پروین زین جهت شش می رود ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۸۳

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

... جورها کز زلف شبگون میکشد

بار تو کش چرخ نتواند کشید

خود نپرسی کاین دلم چون میکشد ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۸۴

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

... صد گره زان دم برابرو افکند

چرخ نتواند کمان او کشید

کار اگر بازور بازو افکند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۸۵

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

... ز دیده اشک چندانی برانم

که چرخ از آب سرگردان بماند

ز تو چشم وفا هرگز ندارم ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۸۶

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

... یا بیاموز یا بیاموزم

بارها چرخ گفت میخواهم

که ز طبعش جفا بیاموزم ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۸۷

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

... کسی دید آتشی از آب زاده

ز شرم روی چون ماهت مه چرخ

شود هر مه دو شب از خود پیاده ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۸۸

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷

 

... ای صبح بزن نفس دمت بربستند

وی چرخ بگرد چنبرت بشکستند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۸۹

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۷

 

ای روی تو را برده مه چرخ نماز

زلفت چو شب هجر سیه رنگ و دراز ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۹۰

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

... چشم تو نخفت تا بروز روشن

نشگفت گر از گردش چرخ توسن

من خوی تو میگیرم و تو عادت من

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۹۱

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

از بسکه همیکنم بشب ناله و آه

بر چرخ سیاهشد ز آهم رخ ماه

این خود چه دلست که برمنش رحمت نیست ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۲۲۹۲

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » مقدمة الکتاب

 

... همچو عیسی طبیب باید بود

تهیج و تموج این بحر زاخر در اواخر جمادی آخر بود به وقتی که جرم آفتاب روز افزون از چرم بزغاله گردون می تافت و صورت ماه تابان بر چرخ گردان از گوشه قبضه کمال نظاره می کرد و سحاب سنجاب گون عقد مروارید بر بساط زمین می بارید و گام چمن در عشق وصال سمن می خارید

وزش نسیم عنبر بیز در باغ سپید گلیم اثری نداشت و عندلیب خوشگوی از گل خوشبوی خبری نداشت حوض ها چون صرح ممرد و جوشن مزرد بود و بساط نوبت بهمن چون دولت بهمن ممهد

در چنین وقتی این اتفاق افتاد که آیینه طبع بیکار از تطاول روزگار زنگار داشت و چرخ منقلب و دهر متغلب سر جنگ و پیکار شب آبستن هنوز بر فراش حبل بود و نفس با حوادث در مصاف حمل نفس را در نامرادی دمی به لب می رسید و در مطالعه کتب روزی به شب می کشید و از کتب نفیس جلیس وحشت و انیس وحدت ساخته می شد و با فلک شطرنج محابا و نرد مدارا باخته می آمد

تا وقتی به حسن اتفاق در نشر و طی آن اوراق به مقامات بدیع همدانی و ابوالقاسم حریری رسیدم و آن دو درج غرر و درر بدیدم با خود گفتم صد هزار رحمت بر نفسی باد که از انفاس او چنین نفایس یادگار بماند و چندین عرایس در کنار روزگار ماند ...

حمیدالدین بلخی
 
۲۲۹۳

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الاولی - فی الملمعة

 

... گیتی چه باخت با وی و گردون بدو چه کرد

تا چرخ نامهذب مفتون ازو چه خواست

یا بخت ناممیز مجنون بدو چه کرد

حمیدالدین بلخی
 
۲۲۹۴

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة - فی الربیع

 

... و غرة الشمس لا تخفی علی البصر

صورت عالم آرای آفتاب محجوب نیست اما دیده بینندگان معیوب است اگر غرایب آسمانی مضمر است عجایب زمینی مظهر و اگر حمل و ثور گردون دور و تاریک است گل و نور هامون پیدا و نزدیک است اگر میزان و سنبله چرخ بعید و دورست ضیمران و سنبل چمن قریب النور است

ربح الموحدون و خسر الملحدون آنکه این نبات اموات را نشر تواند کرد عظام رفات را حشر تواند کرد آنکه از گل سیاه گل سپید بردماند احیای این اجرام و اجسام تواند ...

حمیدالدین بلخی
 
۲۲۹۵

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الخامسة - فی اللغز

 

... فعلقت بظوافر اللیل و تمسکت بحوافر الخیل پس بحسب مراد اجتیاز اختیار بکردم و کأس کربت از دست ساقی غربت بخوردم تا آن زمان که پای از تک و پوی بماند و زبان از گفتگو ملول شد طبع از جستجوی سیر آمد و آب غربت آتش شهوت بنشاند و باد فتور گرد غرور بفشاند

احداث چرخم از تک و از پوی سیر کرد

از نعت موی و از صفت روی سیر کرد ...

... همه جمال یکدیگر می دیدند و مقال همدیگر میشنیدند همه با شادی و نشاط پیوسته و بر بساط انبساط نشسته نه چون شیر و پلنگ در عربده و جنگ و نه چون تذور و طاووس در بند رنگ و ناموس چون آن آسایش و آرایش روی داد و گل صحبت بوی

صدر آن مجلس چرخ پیکر و دور آن شربت روح پرور در آن مجمع دایره کردار چون دایره پرگار صدر رجال و صف نعال برابر بود و در آن حریم محترم چون بطحا و زمزم محفوظ و منحوس و رییس و مرؤس همنبرد ورمارم و قدح دمادم

فصاحتهم تفوق علی الجریر ...

... ماه و مهرش ز آن گردون بیش

و انجمش از نجوم چرخ افزون

پس از آن پایه بقوت سرمایه بتفاصیل معضلات و تماثیل مشکلات آمدند و جنسی دیگر از الفاظ القاء کردند و بسمع انصاف اصغاء افتاد و آن تعمیه بی تسمیه در میان آمد ...

... از بعد آن زمانه ندانم کزو چه خواست

چرخش ز حادثات بیفزود یا بکاست

از کر و فر بخت بعز ماند یا بذل ...

حمیدالدین بلخی
 
۲۲۹۶

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون

 

... اطراف عارضی که چو بر غراب بود

از جور دور چرخ چو اطراف باز شد

و آن جامه ای که تبتی او را طراز بود ...

... گفتند آن دیوانه راکه تو میجویی و مدح او می گویی دیگر باره بحجره عقل نقل کرد و از طریق دیوانگی بشارع فرزانگی باز آمد گفتم ما احسن هذا الخبر و مااطیب هذا الثمر بعد از آن ندانم که رخت غربت کجا نهاد و پای افزار کربت کجا گشاد

تا دهر پیر و چرخ حرونش کجا کشید

و احداث دهر و بخت نگونش کجا کشید ...

حمیدالدین بلخی
 
۲۲۹۷

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة فی صفة الشتاء

 

... جوان صاحب هنر خندان خندان لب از دندان برداشت و گفت این منزل چنین شاق نیست و این اقتراح تکلیف ما لایطاق نه گوش دارید تا بشنوید و بشنوند تا بحق بگروید و این ابیات برخواند

چرخ و زمین ز برف و ز یخ کرد برگ و ساز

در پوش پوستین که دی آمد ز در فراز ...

حمیدالدین بلخی
 
۲۲۹۸

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العاشرة - فی العزا

 

... ناگه چه کرد بی سبب از ناخوشی جهان

اندر کدام خطه شد از چرخ درون نگون

و اندر کدام خاک شد از بخت بد نهان

حمیدالدین بلخی
 
۲۲۹۹

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة عشر - فی التصوف

 

... از هجر جانگداز تو بی تار و پود به

پس گفت ای کودک نوآموز اگر هزار رنگ و نگار و زیور و گوشوار بر عروس بندی تا بر عارضش از طغرای نیلی توقیعی نبود و از کبودی چرخ ردای عنایتی نیابد از چشم بدحمایتی نبود

اگر در کبودی نیل بچشم شهوت نظاره خواهی کرد د رعذار دلبران نگر نه در خرقه درویشان سپید و سیاه و نیل و کبود بحکم خاصیت حرز و تعویذ شاهان و عروسان ساختند عقل را در وی مجال تصرف نیست ...

حمیدالدین بلخی
 
۲۳۰۰

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة عشر - فی مناظرة السنی و الملحد

 

... روزی دو سه آنجا رفیقان ببودند و از رنج راه بیاسودند بار مشاهدت از کاهل مجاهدت نهادند من نیز توفیق آن موافقت بیافتم و رشته این مرافقت بتافتم در مزارها و بازارهای آن شهر طواف می کردم و درد اخلاق را بریاضت سفرها صاف نادیده ها را بچشم عبرت میدیدم و ناشنیده ها را بگوش استفادت می شنیدم

تا دوم روز آن اقامت در خیر و سلامت از ثقات و امناء و اخیار و صلحای آن شهر شنیدم که در اینجا پیری بس بزرگوار از شهر بلغار آمده و می خواهد که با این امام معصوم که بوفاء موسوم است در اصول و فروع مناظره و جدال شروع کند و فردا که صبح سیم اندام از پرده ظلام بیرون آید و خسرو و انجم در سایه چرخ پنجم بساط نور بگسترد من ذوابة الفلق الی ذنابة الغسق این مناظره در محاضره خواهد بود تا صورت عروس حق بکدام زبان چهره نماید و مخدره صدق و صواب در کدام حجره روی گشاید

لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة فلان موضع معهد آن ازدحام است و موعد آن انتظام علمای فریقین و امنای طریقین متوسط آن حکومت و مصالح آن خصومت خواهد بود تا دست جدال در طی و نشر ای مقال که را خواهد بود و کدام مذهب منصور آید و کدام ملت مقهور گردد ...

... عقلست آنکه شمع هدایت بدست اوست

چرخ بلند قامت و بر رفته پست اوست

اوج سپهر کی رسد آنجا که کنه اوست ...

... اجسام وار در لحد خاک پست خفت

یا روح وار بر سر چرخ بلند رفت

حمیدالدین بلخی
 
 
۱
۱۱۳
۱۱۴
۱۱۵
۱۱۶
۱۱۷
۴۹۲