گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی روی تو خار گل نهاده

قد تو کو شمال سرو داده

مهت چون آفتاب افتاده در پای

بسر چون سایه پیشت ایستاده

ز بهر عشوه ما وعده تو

دری ز امروز بر فردا گشاده

ز اشگ چشم من خیزد تف دل

کسی دید آتشی از آب زاده؟

ز شرم روی چون ماهت مه چرخ

شود هر مه دو شب از خود پیاده

بپیش روی خوبت چیست خورشید

چراغی در ره بادی نهاده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

نسیم زلف بر دست صبا ده

مرا خون، غیر را مشک ختا ده

بسی کس چشم می دارند لطفت

مرا خاک و کسان را توتیا ده

از آن می کت چو خون من حلال است

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه