انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷۸ - در مدح ملکالشرق علاء الدین محمد امیر کوه
... نه گردون براند نه دریا ستیزد
چو دست گهر بار او نیست گردون
به پرویزن ابر گوهر چه بیزد ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹۰ - در طلب احسان
گفتم چو لطف بار خدایم قبول کرد
جانم ز قهر و غصه ایام رسته شد ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹۵ - سلطان سنجر انوری را به مجلس خود خوانده بود در شکر آن گفته
... واندر آن سحر کرد و در افشاند
چون به مستی برفت بار دگر
کس فرستاد و پیش تختش خواند ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۸ - حکیم رنجور بود و دوستی او را عیادت نکرد در شکایت و طلب حضور او گوید
... به درم هر که دست باز نهد
گویم این بار او همی آید
تو ز من فارغ و دلم شب و روز ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۸ - در عذر
... هر زمان از کدام زهره و دل
بار خواهد به مجلس خورشید
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶۵ - مطایبه ملکشاه پدر سلطان سنجر با مرد اعرابی
... به روزگار ملکشه عرابیی خج کول
مگر به بارگهش رفت از قضا گه بار
سؤال کرد که امسال عزم حج دارم ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷۳ - قاضی هری مبتلا به مرض جرب شده و حکیم به عیادت او رفته و او از خانه بیرون نیامده و این قطعه را درهجو او گفته است
... نه مطول به از طویله در
بارها گفتمت خر از کفه دور
خر بغایی مکن تو گرد آخر ...
... وینکت سنگ اوفتاده به سر
هین که شاخ هجا به بار آمد
بیش از این بخ نام وننگ مبر ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۷ - التماس انعام
ای ترا آفتاب حاجب بار
حشمتت را ستارگان در خیل ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۴ - در شکر تشریف
... بدان بهانه که تا آستینش بوسه دهد
هزار بار گرفته است اندر آغوشم
ز چاپلوسی این گربه هیچ باقی نیست ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۹ - در ریاضت خاطر
... تا چند عنا و رنج فرمایم
صد بار به عقده در شوم تا من
از عهده یک سخن برون آیم
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۱ - در غیبت پیروزشاه از بلخ و تهنیت قدوم او
... بلخ را پیروز شاه احمد همان هجرت نمود
تا فروبارید از هم همچو برگ اندر خزان
باز چون در ظل عالی رایتش آرام یافت
زنده شد بار دگر چون از صبا شاخ رزان
شکر یزدان را که شد آباد و خرم تا به حشر ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۳ - از بزرگی مسحی و رانین خواهد
... بقات باد بخوبی و خرمی چندان
که ابجدش ننهد بار جز به منزل غین
حسود جاه ترا آن الم که در همه عمر ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۹ - شراب خواسته
... هفت فلک شد گوا که هشت تن از دل
نه ره ده بار در مدح تو سفته
مفخر دهری بده زبان و بنه روی ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۲ - شراب خواهد
بار خدایا به فضل بنده خود را
گر بتوانی فرست پاره باده ...
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱
ای صبر ز دست دل معشوقه پرست
این بار به دامن تو خواهم زد دست
کو باز مرا بر آتش دل بنشاند ...
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴
جوهر که ز ایزدش همی نامد یاد
وز مرتبه آفتاب را بار نداد
از مرگ به یک تپانچه در خاک افتاد ...
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱
سی سال درخت بخت من بار آورد
چرخ این سه شبم به روی تیمار آورد ...
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲
... گویی که همه به کام بدخواه آمد
افزون ز هزار بار گویم هرشب
هان ای اجل ار نمرده ای گاه آمد
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲
... هشدار که در خونت بسی گرداند
این بار گرش موافقت خواهی کرد
من بیزارم تو دانی و دل داند
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۸
باری بنگر که چشم من چون گرید
هر شب ز شب گذشته افزون گرید
از چشم ستاره بار خون افشانم
گر چشم بود ستاره را خون گرید