انوری
»
دیوان اشعار
»
مقطعات
»
شمارهٔ ۱۹۵ - سلطان سنجر انوری را به مجلس خود خوانده بود در شکر آن گفته
انوری را خدایگان جهان
پیش خود خواند و دست داد و نشاند
باده فرمود و شعر خواست ازو
واندر آن سحر کرد و در افشاند
چون به مستی برفت بار دگر
کس فرستاد و پیش تختش خواند
همه بگذار این نه بس که ملک
نام او بر زبان اعلی راند
بیش از این در زمانه دولت نیست
هیچ باقیش در زمانه نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایمنی را و تندرستی را
آدمی شکر کرد نتواند
در جهان این دو نعمتی ست بزرگ
داند آن کس که نیک و بد داند
تا فراوان نایستی تو ذلیل
[...]
از جواب و سوال ما دانی
شاید ار زیر کی فرو ماند
گرد گفت محال را چه عجب
کاینهٔ عقل را بپوشاند
زان که خورشید را ز بینش چشم
[...]
رخ خوبت خدای میداند
که اگر در جهان به کس ماند
ماه را بر بساط خوبی تو
عقل بر هیچ گوشه ننشاند
شعلهٔ آفتاب را بکشد
[...]
دوستی در سمر کتابی داشت
پیش من صفحه ازان میخواند
که فلان شخص در فلان تاریخ
بیکی بیت بدره ها بفشاند
وان دگر پادشه بیک نکته
[...]
ناسی عقد و ناقض عقداند
ناقص عقل و ناقص دین اند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.