گنجور

 
۲۲۶۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۰

 

... مستم اما در پی آزار کم ظرفان نیم

موج بی پروایم اما با حبابم کار نیست

بارها بند قبای صبح را واکرده ام ...

صائب تبریزی
 
۲۲۶۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۵

 

... دانه را نشو و نما در خاک دامنگیر نیست

موج هیهات است گردد مانع رفتار سیل

عاشق دیوانه را پروایی از زنجیر نیست ...

صائب تبریزی
 
۲۲۶۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰

 

... بی نصیبان در کنار وصل هجران می کشند

موج را از بحر جز خاشاک در آغوش نیست

آفت زهد ریایی بیشتر نیست ز فسق ...

صائب تبریزی
 
۲۲۶۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۵

 

روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست

موج را قسمت ز دریا پیچ و تابی بیش نیست

گرچه شد تنگ شکر ز احسان او هر چشم مور ...

... پیش چشم هر که از غفلت نیاورده است آب

جلوه خشک جهان موج سرابی بیش نیست

باد نخوت در کلاه سرفرازان جهان ...

صائب تبریزی
 
۲۲۶۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۱

 

موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست

سوزد از لب تشنگی هر کس کباب عشق نیست ...

صائب تبریزی
 
۲۲۶۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۹

 

... پیش چشم دوربینی یک قدم بی چاه نیست

موج ممکن نیست بی دریا شود صورت پذیر

هاله آغوش گردون همتان بی ماه نیست ...

صائب تبریزی
 
۲۲۶۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۸

 

لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت

موج دریا دیده را نتوان به ساحل بازداشت

ساقی ما در مروت هیچ خودداری نکرد ...

صائب تبریزی
 
۲۲۶۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۰

 

... زلف و خط نگذاشت افتد چشم ما بر روی یار

موج جوهر دایم این آیینه را خس پوش داشت

این جواب آن غزل صایب که می گوید غنی ...

صائب تبریزی
 
۲۲۶۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۶

 

... صحبت جان با تن خاکی دو روزی بیش نیست

موج را دریا نخواهد در کف ساحل گذاشت

تربیت می کرد تخم شوق را دهقان عشق ...

صائب تبریزی
 
۲۲۷۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۹

 

می توان با همت سرشار از دنیا گذشت

موج با این شهپر توفیق از دریا گذشت

هر سر خاری دم از شمع تجلی می زند ...

صائب تبریزی
 
۲۲۷۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۳

 

در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت

از سر دریای چشمم موجه عنبر گذشت

بر سر مجنون اگر کردند مرغان آشیان ...

... گر نباشد از علایق بال همت زیر سنگ

می توان چون موج ازین دریای بی لنگر گذشت

از تکلف نفس قانع تلخکامی می کشد ...

صائب تبریزی
 
۲۲۷۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۴

 

... تا خیال خون گرمم تیغ را در دل گذشت

از شکست موج چون آب گهر آسوده شد

تا دل دریایی من از سر ساحل گذشت ...

صائب تبریزی
 
۲۲۷۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۲

 

... گرد عصیان نیست مانع عاصیان را از رجوع

سوی دریا موج از ساحل مکرر بازگشت

جبه و دستار می خواهیم ما بیرون بریم ...

صائب تبریزی
 
۲۲۷۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۸

 

... گشت از کوتاه دستی پر گهر جیب صدف

موج از طول امل گوهر درین دریا نیافت

تا نشد عالم سیه در چشم ساغر از خمار ...

صائب تبریزی
 
۲۲۷۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۳

 

... هر که زنار علایق ازمیان وا کرد و رفت

هر که نم بیرون نداد از بخل چون موج سراب

جلوه خشکی درین دامان صحرا کرد و رفت ...

... روزنی زین خانه تاریک پیدا کرد و رفت

هر که چون موج سراب آمد به این وحشت سرا

صایب از طول امل طوماری انشا کرد و رفت

صائب تبریزی
 
۲۲۷۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷

 

... گرچه چون ساحل سلاح من سپر افکندن است

می توانم تیغ موج از پنجه دریا گرفت

خانه دلگیر را درمان به صحرا می کنند ...

صائب تبریزی
 
۲۲۷۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۵

 

... کشتی خودبین نمی آید سلامت بر کنار

جوهر آیینه را موج خطر باید گرفت

آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان ...

صائب تبریزی
 
۲۲۷۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۹

 

... تا توان سرپنجه دریا چو طوفان تاب داد

تیغ موج از قبضه ساحل نمی باید گرفت

خون بها بهتر ز حفظ آبروی عشق نیست ...

... چون سپند آرام در محفل نمی باید گرفت

آه افسوس است صایب حاصل موج سراب

دامن دنیای بی حاصل نمی باید گرفت

صائب تبریزی
 
۲۲۷۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۲

 

گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفت

موج خون زنگ از دل افلاک خواهد بر گرفت

خاکها در کاسه چشم غزالان کرده است ...

صائب تبریزی
 
۲۲۸۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۰

 

جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت

موج این دریای ساکن اضطراب از من گرفت

نقطه سودای من شد مرکز پرگار چرخ ...

... چهره مهتاب رنگ آفتاب از من گرفت

از دل خوش مشرب من موج شد مطلق عنان

کسوت سردرهوایی را حباب از من گرفت ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۱۲
۱۱۳
۱۱۴
۱۱۵
۱۱۶
۲۶۳