صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۴
... خبر از خویش نداری که کجایی در خواب
از خیال سفر هند سیاه است دلت
گرچه در پرده شبها چو حنایی در خواب ...
... که ز هر مو سر مژگان جدایی در خواب
سایه کوه در اینجا به جناح سفرست
تو چه در ظل سبکسیر همایی در خواب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۳
... براق راهروان است روشنایی راه
سفر ز خویش ضرورست در شب مهتاب
به هر طرف که نظر باز می کنم صایب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۷
... ز سنگلاخ فغان ساز می کند سیلاب
مجوی در سفر بی خودی مقام از من
که در محیط کمر باز می کند سیلاب ...
... قرار نیست به یک جای بی قراران را
که در محیط سفر ساز می کند سیلاب
گذشتن از دل من سرسری مروت نیست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۱
... خنده صبح قیامت مرهم کافور ماست
موسی ما صایب از سیر و سفر آسوده است
کز دل سنگین خود آماده کوه طور ماست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۴
... این سپند شوخ در مجمر برون مجمرست
بر دل آزادگان برگ سفر باشد گران
بادبان بر کشتی دریایی ما لنگرست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۲
... زیر گردون چند باشی ای دل روشن بس است
تنگتر از آستین گردید هنگام سفر
تا به کی خواهی کشیدن پای در دامن بس است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۵
... جان چه می داند اجل کی حلقه بر در می زند
از سفر کردن شرر در سنگ خارا غافل است
محو دنیا را به گرد دل نگردد یاد مرگ ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۷
... زندگی چون گشت از قد دو تا پا در رکاب
از سرانجام سفر غافل نشستن مشکل است
از فضای حق مشو غافل که با این مشت خاک ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۱
جان غافل را سفر در چار دیوار تن است
پای خواب آلود را منزل کنار دامن است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۸
... ایمن از مردن بود فیروزه تا در معدن است
زیر پا هرگز نبینم در سفر چون گردباد
چشم حیرانی است هر چاهی که در راه من است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۰
... پیچ و تاب جوهر هر شمشیر از خون خوردن است
عمر در تمهید اسباب سفر ضایع مکن
توشه ای گر هست راه عشق را دل خوردن است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۱
... خودپسندی در به روی خود برآوردن بود
بیخودی پیش از سفر خود را مهیا کردن است
جمع کردن از پریشانی حواس خویش را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۹
... سردی دوران به ما دست و دلی نگذاشته است
در خزان اشجار را برگ سفر آماده است
اختر بی طالع ما در بساط آسمان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۹
... هر که از تعجیل ایام بهاران آگه است
همچو گل برگ سفر سامان کند در زیر پوست
نرم کن دل را به آه آتشین کاین مشت خون ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۶
حسن را جز چشم حیران دست دامنگیر نیست
عکس را پای سفر ز آیینه تصویر نیست
نشأه می آدمی را تازه رو دارد مدام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۲
... روح را داغ عزیزان نعل در آتش نهاد
ورنه تا صد سال آهنگ سفر از تن نداشت
بود بی می مست دل دایم درون سینه ام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۴
... بوسه دندان تغافل بر جگر خواهد نهاد
سجده احرام سفر زان آستان خواهد گرفت
رنگ ریزی های پی در پی تماشاکردنی است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۳
... بوسه را راه سخن پیش لب یار کجاست
سفر اول پرواز به دام افتاده است
بلبل ما نشنیده است که گلزار کجاست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۹
... توشه برداشتن آیینه سبکباران نیست
جگر خویش خورد هر که به ما همسفرست
به خموشی چمن آرا لب مرغان را بست ...
... تیغ خورشید قیامت چو برآید سپرست
هر که در چشمه سوزن سفر دریا کرد
سفرش باد مبارک که حدیدالبصرست
شکرابی که ازان عیش رقیبان تلخ است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶
سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست
صد طلسم است درین ره که یکی زنجیرست ...