... تا خلق خدا شوند در امن و امان

بی گردش دور چرخ در امر تو باد

بی منت پا زمین تو را در فرمان

... ماییم و طبیب و در میخانه که آنجا

اندیشه ای از گردش اختر نکند کس

مسلمانان مرا حال تباهی

بود از گردش چشم سیاهی

قدش سروی ولی پاینده سروی ...

... در آن خفته بن موسی کاظم احمد

همان قطب الاقطاب کز شوق گردش

مه و مهر گردند دایم چو فرتد ...

... چون نهی بر تخت شاهی پا تو را

هفت خدمت گردش گردون کند

بام ایوانت بکیوان بسپرد ...

... خمار آمد ز چشم اختران زین خسروانی خم

صبوحی را دگر در گردش آوردند جام جم

شد از شبدیز بر گلگون عنان ده خسرو انجم ...

... کرده دراز چون خران گوش بگاو سامری

داده درین کهن سرا گردش نیلی آسیا

تیغ بدست روستا بیل بدوش لشکری ...

... گشته چو جان دلم غمین زین پدری و مادری

لیک اگرم کشد بخون گردش چرخ واژگون

شکر کنم نه شکوه چون عیب نه جز هنروری ...

... خلقی بگمان که پیشم این روز

از گردش چشم کوکب آمد

دردی دارد دلم که درمانش ...

... در عذر خلف وعده که عیبی است بس عظیم

گفتی ز گردش فلکم دیده دامی است

تا گشته منتظم حرکات سپهر ازو ...

دوش از گردش فلک که مدام

شاد غمگین کند عزیز ذلیل ...

... ای شاخ گل که چون تو گلی این چمن نداشت

زودت شکست گردش لیل و نهار حیف

از رفتن تو هر که مرا زنده دید گفت ...

طوفان سرو سر کرده ی اصحاب وفا

از بسکه ز گردش فلک دید جفا

آسود چو در خاک نجف آذر گفت ...

... زند طعنه بر صوفی پوست پوش

بود روزی از گردش مهر و ماه

ز صاحبدلی بروی افتد نگاه ...

... بدستان گرفتم ز دستش کتاب

رهاندم ز گردش چو گنج از خراب

گشودم چه دیدم یکی بوستان ...

... هم از مهر خود داد پیوندشان

هم از شوق در گردش افگندشان

شد از گردش چرخ آتش پدید

ز زیر فلک شعله بالا کشید ...

... شدند اختران از فلک نور پاش

ثوابت بگردش چو کردند میل

فشاندند نور از سها تا سهیل ...

... پایه ی نرخ او بود بالا

گردش آیند بس طلبگاران

جا شود تنگ بر خریداران ...

... میدهد یاد از رخ آن سروناز

داشتم از گردش گردون عجب

کز چه یا رب آن نگار نوش لب ...

... راضی بقضا شو از کم و بیش

وز گردش آسمان میندیش

گر کرده سپهر تلخکامت ...

... وین راه که میرود کند گم

وز گردش او رهند مردم

آن طفل که بود مه طفیلش ...

شنیدم که از گردش آسمان

به ملک یمن چون سهیل یمان ...

... پسر گفتش ای بخت آموزگار

همی خواهم از گردش روزگار

که باشد زمین زیر گنجم همه ...

... که از میوه اش جان نوازی کنم

عجب نیست از گردش آسمان

که گردد یقین آنچه دارم گمان ...

... کند وزن اختر ترازوی او

دهد گردش چرخ بازوی او

مقیم مقام فلک جاهی است ...