گنجور

 
طبیب اصفهانی

چون ناله ز جور تو ستمگر نکند کس؟

هرچند کند ناله و باور نکند کس

آن جامه که از خون جگر تر نکند کس

در کوی تو شرطست که در بر نکند کس

خم در قدحم ریز که در میکده عشق

آن به که می از شیشه به ساغر نکند کس

گر سوخت دلت عشق به آتشکده بشتاب

کاین سوختگی چاره به کوثر نکند کس

بنمای به من رخ که دم بازپسین است

حیفست که نظاره دیگر نکند کس

آسوده چنانند شهیدان تو در خاک

ترسم که شود محشر و سر بر نکند کس

در انجمن ما که سرایش همه خونست

ظلمست که از باده لبی تر نکند کس

مائیم و طبیب و در میخانه که آنجا

اندیشه‌ای از گردش اختر نکند کس

 
 
 
مشتاق اصفهانی

آن باده که باید لب از او تر نکند کس

از شیشه همان به که بساغر نکند کس

چون موسم گل باده بساغر نکند کس

جز باده بساغر چه کند در نکند کس

گر قاصد پیغام وصال تو فرشته است

[...]

آذر بیگدلی

با مشک خطت، یاد ز عنبر نکند کس

با شهد لبت، میل بشکر نکند کس

فریاد، که چندان ز وفای تو بمردم

گفتم که کنون جور تو باور نکند کس!

از گریه کنم گل همه شب خاک درت را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آذر بیگدلی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه