گنجور

 
۲۰۲۱

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح اسلام خان

 

... همچو پیراهن فانوس سیاهی تأثیر

موج بر زلف زند از دم ماهی شانه

بس که دارد سر آراستگی عالم پیر

از رطوبت عجبی نیست که پیچد چون دام

موج در بحر کمان بر پر مرغابی تیر

کشتی خویش که بسته ست به خشکی زاهد

رقص در ورطه ی طوفان کند از موج حصیر

جوی را آب ز طغیان نه همین ویران کرد ...

... سنگ را موم کند از پی آیینه ی آب

نهد از موج به پا سیل روان را زنجیر

ای بهار چمن لطف و گل گلشن فیض ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۲۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در مدح اسلام خان

 

... همه را کرد برو سیل بهاری هموار

در چمن موج هوا صیقل روشنکار است

تا کند پاک ز آیینه ی هر برگ غبار ...

... ساغر می به میان آور و بنشین به کنار

در قدح موج می ناب به شوخی آمد

عکس خورشید ازو گشت پریشان دستار ...

... گر کسی صورت رخش تو نگارد بر سنگ

کوه چون موج شود از اثر آن رهوار

برق سیری که چو در پویه شود گرم عنان ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۲۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح اسلام خان

 

... که ذکر اره فراموش کرد نخل کهن

چو شعله جلوه کند موج لاله در آتش

چو دود سرکشد ابر سیاه از گلخن ...

... که برفراخته طاووس بوستان گردن

ز فیض ابر رطوبت ز بس به موج آمد

خورد ز چشمه ی خود آب سبزه ی سوزن ...

... نشان ز کوچه ی سیمین تنان دهد جدول

ز موج سلسله موی و حباب غنچه دهن

سپند سوخته از دود خویش سبز شود ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۲۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح اسلام خان و توصیف قصر او

 

... سیل چون خیل عرب گردید در وادی روان

اشتران سرخ کوهانش ز موج اندر شتاب

از پی تعمیر این ویرانه ی دیرین اساس ...

... بس که شادابی فزون شد باغ را از هر نسیم

رنگ گل در موج می آید چو در ساغر شراب

تکیه بر گلبن کند هر لحظه چون مستان نسیم ...

... خوش تماشایی ست دیگر در کنار جوی آب

سبزه سازد عکس خود را وسمه ی ابروی موج

لاله داغ خویشتن را سرمه ی چشم حباب ...

... آشکارا از شکنج آستین زرین کمند

آنچنان کز موج دریابار عکس آفتاب

چون حباب از طبل بازت دم زند در جویبار

رم دهد مرغابیان موج را از روی آب

شاهبازی کان به معنی مرغ دست آموز توست ...

... می کند پرتاب هرگه بیندش از اضطراب

موج همچون دام پیچد بر پر مرغابیان

افتد از بال و پر او عکس اگر در جوی آب ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۲۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - ایضا در مدح خان مشارالیه

 

... هلال نیست که تا آسمان درین شب عید

به موج آمده از بزم می پرستان نور

کسی ندیده چنین مصرعی که تا سر زد ...

... که راه نیست مگس را به خانه ی زنبور

به عهد خلق خوش او که همچو موج زلال

کند درشتی خود را ز خویش سوهان دور ...

... تبارک الله ازان کوثر دوات لقب

که شد تجلی ازو موج زن چو چشمه ی نور

برای لیقه ی او زلف خود بریده پری ...

... که جز به نیکی نامت نمی شود مذکور

زبان ز موج ثنای تو می شود نمکین

نشد ز شورش دریا اگرچه ماهی شور ...

... چنان به دور تو زور از جهان برافتاده ست

که موج می چو کمان کباده شد بی زور

به این که از نظر همتت فتاده گهر ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۲۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - تعریف قصر خان مذکور و ستایش او

 

... از کف او به بحر آشوب است

موج خود را ازان کشد به کنار

دشمنش را رهی که در پیش است ...

... شد ز همواری خرابه ی او

سیل چون موج بوریا هموار

سرورا از پی دعای تو کرد ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۲۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - ایضا در مدح خان مزبور

 

... به قصد آن که نهد دشمنش بر آن پهلو

به تیغ سبزه کند موج آب سوهانی

ز بس که دست حوادث شد از جهان کوتاه ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۲۸

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در ستایش یوسف خان

 

... زره ز گرز گران تو بر تن دشمن

چو موج آب به تیغ تو نسبتی دارد

به بر کنند چو ماهی شناوران جوشن ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۲۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - در تهنیت وزارت یافتن اسلام خان

 

... مهر جودت بر برات رزق اشیا تا نبود

موج دریا بی دهن بود و صدف دندان نداشت

صاحبا عزم سفر میمون و فرخ فال باد ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - در تقاضا

 

ای شکنج آستینت موج دریابار جود

ای سپهر پیر را ذات تو فرزند خلف ...

... شیون من باعث عیش کسان باشد چو دف

نه فلک در موج خیز از آب گوهرهای من

خشک لب از تشنگی من همچو دریای نجف ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۱

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - هجو کاسهٔ چینی

 

... ز کاسه سر فغفور بیشتر مویش

حباب خنده بر اندام او زند چون موج

برند چون ز پی آب بر لب جویش

خیاره دار نماید ز بس که موج شکست

فشرده همچو حباب دلم ز هر سویش ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در تعریف کشمیر و توصیف راه آن

 

... ازین ره گشته کج رفتار گردون

رهی در سنگ همچون موج خارا

درو رهرو چو مرغ رشته بر پا ...

... بود فصل تموز این راه جانکاه

ز سردی همچو موج آب دی ماه

هوا از برف نسرینش سرشته ...

... پر طوطی درو برگ درختان

به پای گل ز موج سبزه زنجیر

نگویم سبزه خواب شال کشمیر

ز شبنم بس که سرسبز است و شاداب

ز موج سبزه باشد بیم سیلاب

چو بیزی خاک او را آب در حال ...

... بود سازنده در کشمیر بسیار

ز موج سبزه زاهد در غدیر است

گمان می برد کاین موج حصیر است

نهان در موج سنبل کوه ماران

چو در گیسو سرین گلعذاران ...

... پریشان شاخه ها بر چرخ خضرا

چو موج رود کو ریزد به دریا

برون رفته ز سرحد زمانه ...

... بیاض برگ نسرین گلشن راز

ز سطر موج عنبر سینه ی باز

چراغ غنچه چون چشم غزاله ...

... صدای آب او از دور و نزدیک

برد چون موج از دل رنج باریک

حبابش را سفینه پر لآلی

سواد موجش ابیات زلالی

به روی لاله و گل بس که غلتید ...

... زلالش همچو خوبان سمن بو

پریشان چون کند از موج گیسو

کند آب حیات از سستی پای ...

... که لرزد بحر چون بیند شکوهش

به هرسو موج زن چون بحر سیماب

سراسر فیض همچون عالم آب

حبابش از شفق چون چشم مخمور

سواد موج او چون طره ی حور

چنان تنگی درو از جوش ماهی ...

... جبابش از زر ماهی خزینه

چو خوبان در کف موجش سفینه

چراغان روی آبش دایم از گل ...

... سوار او نهد چون رو به میدان

حباب و موج باشد گوی و چوگان

دود چون کرد آهنگ مکانی ...

... برای رقص عیش زهره در اوج

دف خود را بر آتش داشته موج

به خاک از رشک گوید باد بی تاب ...

... گشاید هردم از تأثیر گرما

گریبان بر نسیم از موج دریا

شد از آتش زر ماهی زر سرخ ...

... ز بس آمیخت با هم آتش و آب

طناب سیم و زر شد موج گرداب

شد از عکس چراغ عالم آرا

چو عقد کهربا هر موج دریا

در آب از شمع انجم فوج در فوج

وزان چون کهکشان هرکوچه ی موج

پی تعداد آن انجم به گرداب

صدف شد موج را در کف سطرلاب

چراغ و عکس او نگذاشت مستور ...

... در آب افتاده خلخال مرصع

شده شمع و چراغ از موج در آب

پریشان همچو بر آیینه سیماب ...

... دلش سبحه شمار از ریگ صحرا

حصیر طاعت او موج دریا

بهار عید او تا در میان است ...

... گره در زلف و چین در آستین است

ز زلف موج تا بیرون برد تاب

دم ماهی نهاده شانه در آب ...

... به دریا باد قهرش گر ستیزد

غبار از کوچه های موج خیزد

کشد شمشیر چون برخصم خودکام ...

... ز باد حمله اش گردد به صحرا

روان کهسار همچون موج دریا

به کوه آرد نهیب او گر آهنگ ...

... چه خواهد بود کار تیغ چوبین

چو بیند عکس تیغش موج در آب

رود از بیم پس پس چون رسن تاب ...

... مه نو نیست این کز عالم خاک

رسیده موج نور او به افلاک

ز آیینه درو نقاش تقدیر ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مثنوی در باب نابسامانی اوضاع زمان

 

... چنان برق خصومت شد جهان تاب

که اردک می پراند موج از آب

قدح دارد ز مینا خویش را دور ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - حکایت مردی که آب در شیر می کرد

 

... به نوعی دجله افشان شد که طوفان

ز حیرت خشک شد چون موج سوهان

شد از تأثیر بارانش ز کهسار

روان سیلی به هرسو اژدهاوار

ز هرسو آنچنان موجی عیان شد

که گفتی کوه در صحرا روان شد

ز بس طوفان ز موجش تند برجست

پل قوس قزح را طاق بشکست ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در قحط سال

 

... ز مرگ خود خبر هست و ازان نیست

اگرچه بحر در هر کوچه ی موج

ز مرغابی و ماهی داشت صد فوج ...

... ز مرغابی به هرسو داشت فوجی

نه فوجی ماند دریا را نه موجی

چه سان دهقان نسازد سینه را چاک ...

... دلم را کی ز جام می فتوح است

که موج باده ام سوهان روح است

بود بی سایه دیوارم ز پستی ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - جنگ ها جو

 

... ز سایه نافه افکن گربه ی بید

ز موج ابر شد بر روی گرداب

نمایان جوهر آیینه ی آب ...

... زد از ذوق عروسی زمانه

دم ماهی به زلف موج شانه

فضای دشت چون دامان گلچین ...

... به جای پا نهاده سر به صحرا

به خاک از موج گل هرگوشه صد دام

تذروی خفته پنداری به هرگام ...

... زند هرجا ز عاجزپروری دم

گریزد آفتاب از موج شبنم

بود تا در کف دستش همیشه ...

... زمین با آسمان شد دوش بر دوش

بیان شد ز موج فیل کهسار

نشان پایشان بر هرطرف غار ...

... نشان از عرصه ی شطرنج داده

برآمد موج از دریا که ایام

ازان تردامنان شد همچو حمام ...

... پس از یک ماه فرمان داد تا فوج

شود دریانشین چون لشکر موج

ضروریات لشکر چون رقم کرد ...

... ز دریا خاست آشوبی که طوفان

ز حیرت خشک شد چون موج سوهان

صف امواج آن دریا ز تنگی

به هم پیچید همچون موی زنگی

ز موج از بیم آن خیل خجسته

طناب لنگر دریا گسسته ...

... ز جولان سمند بادرفتار

ره خوابیده شد چون موج بیدار

علم بود آن سپه را بر چپ و راست ...

... زمین در آب پنهان چون صدف شد

ز گل گفتی که موج دجله و رود

بود چین جبین صندل آلود

خلایق را در آن طوفان پرجوش

رسیدی از لب هر موج در گوش

که دور آدم خاکی سر آمد ...

... ز نم آمد کمان خشک اعضا

به پیچ و تاب همچون موج دریا

عقاب تیر را شد آشیان تر ...

... ز دو جانب دو فوج شورش انگیز

به هم چون موج دریا شد جلوریز

دو لشکر یعنی آن خلق دو عالم ...

... ز بس می تاخت کشتی از چپ و راست

غبار از کوچه های موج برخاست

عقاب تیر پران پر به هم زد ...

... گمان بردی به دریا زان زد و گیر

شترمرغی ست هر موج از پر تیر

تفک را گشت آتش دزد خانه ...

... صف امواج دریا زان زد و گیر

چو موج بوریا شد از نی تیر

به پشتش عکس گرز از بس که زدمشت ...

... ز بس مرگ نهنگان دید بی تاب

گریبان می درید از موج گرداب

صدف گردید از آمد شد تیر ...

... حباب آسا به روی آب افتاد

برد تا موج ازان ورطه برون سر

کدوها بسته بر خود چون شناور ...

... به هرکس روی کردی تیغ فولاد

زره چون موج دریا کوچه می داد

چو دیوانه ز بس جست از کمان تیر ...

... هما با طایر قدر تو در اوج

شکسته بال چون مرغابی موج

ندارد ز آستان تو جدایی ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - وصف و ذم فرس

 

... تماشا کن چو می گیرد دمش اوج

که رود نیل گویی می زند موج

گلی کو را جبینش جلوه گاه است ...

... شدم هرگه به وصفش صفحه آرا

روان شد سطرها چون موج دریا

شود وقت طبیعت آزمایی ...

... بود هرگه که می گردد روانه

به پهلو موج بادش تازیانه

دونده چون خیال نکته سازان ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۸

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - تصویرپردازی خیالی از مردی شکمباره به عنوان تمهیدی برای مدح اسلام خان و توصیف سفره نعم او

 

... در کثافت چو او ندیده کسی

شده از موج چرک دامانش

همچو قمری سیه گریبانش ...

... از برص گردنش سفید چو غاز

ولی از موج چرک سینه باز

چشم تنگش به وقت بیداری ...

... کند افسون او تهی چون کف

سفره موج را ز نان صدف

می برد وقت ناخنک از مشت ...

... مرکب حرص اوست بی تابی

موج دریاست بال مرغابی

همه تن همچو موج آب دهان

بغلش چون صدف پر از دندان ...

... بود از دست جور آن ملعون

موج زن در دل چغندر خون

شلغم پخته چیست خام نماند ...

... در پریخانه طویله او

بحر از موج وقت طوفانش

می دهد یادی از شترخانش ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۳۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر

 

... چو دریا کاسه چوبین در میانش

ولی موج گهر تا آسمانش

زده داغ سرش بر گل سیاهی ...

... چه دیدم رود نیل چرخ رفتار

چو مستانش ز موج آشفته دستار

یکی دریای ژرفی آسمان تاب

ز زلف موج او هر حلقه گرداب

به عرض شوق عرضش کرده بازی ...

... چه آبی مست و تند و عربده جو

شده از چارموجه چار ابرو

ز موجش نقش فیل مست معلوم

نهنگ آن فیل را گردیده خرطوم

حبابش وقت طوفان کرده در اوج

شکار اختران با بحری موج

کف آورده به لب هرگه غضبناک

ز دریا آب گشته زهره ی خاک

درو موج از ترشرویی چنان تند

کزان گردیده دندان صدف کند

ز چشم ماهیان فوج در فوج

چراغان بود در هر کوچه ی موج

ز سیمین ماهیان او به گرداب ...

... چه شد گر گوش ماهی پر ثقیل است

که موجش مصرع بحر طویل است

به هرسو کشتی گردون طرازی ...

... حبابش از شفق چون چشم مخمور

سواد موج او چون طره ی حور

چو خوبان در کف موجش سفینه

حبابش از زر ماهی خزینه ...

... مزین گشته از صنع الهی

دهان موجش از دندان ماهی

چه وصف او کنم کان بی شمار است

حدیث زلف موجش حرف مار است

مرا واجب شد از دنیا گذشتن ...

... به سویی رفته هرعضوش چو سیماب

به عمر خود چو موج از خواهش دل

قدم ننهاده از دریا به ساحل ...

... فشاند ابر فیضش دایم از اوج

ز باران دانه ی مرغابی موج

سحاب لطفش از فیض جهانتاب ...

... ز عدلش ظلم شد بحر خطرناک

کزان یک موج باشد مار ضحاک

ز بحرش تر نگردد بال پرواز ...

... ز سامان نیست آنجا جز هوایی

ز موج افتاده فرش بوریایی

نیم هرگز خجل از روی مهمان ...

... ز فقرم آب باریکی ست در جو

که بر دریا زند چون موج پهلو

صدف نبود که می بینی به گرداب ...

... به گوشم کش چو گوهر داستانی

چو موج افکن برین ره نردبانی

پی گوهرفشانی پیر دانا

لبی جنباند همچون موج دریا

که روزی از تقاضای زمانه ...

... که می آورد این دریای پرشور

شد از این آب بعد از موج بسیار

تنی چون سینه ی ماهی نمودار ...

... تن لغزنده اش چون ماهی از دست

چو عکس آفتاب از موج آبش

برآوردیم با چندین طنابش

به صد زحمت زآب موج پرداز

برآمد چون تذرو از سینه ی باز ...

... گرفتم دست او را چون طبیبان

ز نبضش جنبشی چون موج بنمود

حباب آسا هنوزش یک نفس بود ...

... چو صبح از روی دریا کرد قد راست

غبار از کوچه های موج برخاست

دلم شد جمع ازان گل غنچه کردار ...

... مرا چون دید آن دریای پرجوش

ز شوق من گشود از موج آغوش

به آبم رهنمون چون گشت دوران ...

... وز آنجا کردم انداز بلندی

به بال موج پرواز بلندی

به هرجا بود اوجی پا نهادم ...

... چنان در دست و پا شد قوتم کم

که می پیچید همچون موج برهم

به مردن دست در آغوش گشتم ...

... سبک گردد در آن ره تا روانه

به کشتی موج می زد تازیانه

نه در کشتی نشاندش دور افلاک ...

... سیه پوشان روانه فوج در فوج

به روی خاک رود نیل زد موج

کشد تا در بر خود آن بر و دوش

گشوده مادرش چون موج آغوش

پدر در پیش پیش بی قراران ...

سلیم تهرانی
 
۲۰۴۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - در تعریف خر خریدن ساده لوح

 

... با خر عیسی ز شرف همعنان

در دم رفتار چو موج هوا

چاردوال است برو دست و پا ...

سلیم تهرانی
 
 
۱
۱۰۰
۱۰۱
۱۰۲
۱۰۳
۱۰۴
۲۶۳