گنجور

 
۱۸۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

 

... در جمله جهان صورتی از دیده نرست

کش چندین موج خونش از دیده نشست

مسعود سعد سلمان
 
۱۸۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

چون موج سیاه روی هامون گیرد

از خنجر تو روی زمین خون گیرد ...

مسعود سعد سلمان
 
۱۸۳

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح شمس‌الملک نصر

 

... به سان زورق زرین میانه دریا

گهی بر اوج پر از موج و گاه در غرقاب

همی شد از پی رزم و ز بهر بزم ملک ...

... بدان گهی که یلان آهنین کنند ثیاب

زمین چو دریا گردد ز موج خون و سرشک

هوا چو هاویه گردد ز دود دوزخ تاب ...

عمعق بخاری
 
۱۸۴

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - قصیده

 

... چو کربلا همه آثار مشهد شهراست

کز آب چشم اسیران و موج خون شهید

نبات هاش تبر خون و خاک هاش حناست ...

عمعق بخاری
 
۱۸۵

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح خاقان ملک خضر

 

... چو نفت اندوده مرغی پیش آذر

گه اندر موج خون گم کرده هنجار

گه اندر بحر غم گم کرده معبر ...

عمعق بخاری
 
۱۸۶

عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح نصیر الدوله ناصرالدین ابوالحسن نصر

 

... یا شعلهای آتش ترست اندر آب

یا موجهای لعل بدخشیست در شرار

یا لعبتان باغ بهشتی شدند باز ...

... چون او ندید چشم ستاره بزرگوار

از جود او نهایت موجود شد نهان

وز فضل او کمال شرف گشت آشکار ...

... گاهی کنی بنیزه همه روی کوه غار

از موج خون کنی تو پر جبرییل سرخ

وز جان بدسگال رخ آفتاب تار ...

عمعق بخاری
 
۱۸۷

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲

 

خشم تو آبست اگر در آب موج آتشست

حلم تو خاکست اگر در خاک کوه آهنست ...

عمعق بخاری
 
۱۸۸

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح سلطان گوید

 

... بفکند از پای حصن دیرستان را

وامده بحری که شاخ موج کهینش

برکند از بیخ جرم کوه کلان را ...

... چهره گشاینده یقین و گمان را

طاقت یک موج او کراست که طوفان

صد یک آن بود و غوطه داد جهان را ...

ابوالفرج رونی
 
۱۸۹

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سلطان علاء الدوله ابو سعد مسعود بن ابراهیم بن مسعود

 

... نه بحر جود او دشوار عبره

نه موج باس او آسان گذار است

سپهر از وی سپهری عکس مانند ...

... همه گیتیش گفت اندر کنار است

چه میدان موج اسب و پیل و مردم

چه ایوان عین بند و گیر و دار است ...

ابوالفرج رونی
 
۱۹۰

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - ایضاً له

 

... چرخ با اوج قدر او باطل

بحر با موج کف او زور است

نظم و لفظش چو گوهر منظوم ...

ابوالفرج رونی
 
۱۹۱

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - ایضاً له

 

... کشف آن سخره بیان تو باد

لب دریا به موج خیز اندر

حاکی و راوی جنان تو باد ...

ابوالفرج رونی
 
۱۹۲

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح سیف الدوله محمود

 

... از دوده فرعونان وز مجمع اضلال

بحری است که موج سپهش گرد برانگیخت

از قلعه رودابه و از لشکر جیپال ...

ابوالفرج رونی
 
۱۹۳

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح بوحلیم شیبانی

 

... که بدینسان برهنه شد چو قلم

موج خیزی چنین مهیب و درشت

آب گردی چنین قعیر و دژم ...

ابوالفرج رونی
 
۱۹۵

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای جوی فراق در تو پایاب نماند

با موج تو کشتی مرا تاب نماند

ای کعبه وصل بی توام خواب نماند ...

ابوالفرج رونی
 
۱۹۶

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن سوم - رکن مهلکات » بخش ۶۳ - اصل هفتم

 

بدان که بیشتر خلق که هلاک شده اند اندر جاه و حشمت و نام نیکو و ثنای خلق شده اند و بدین سبب اندر منافست و عداوت و معصیتها بسیار افتاده اند و چون شهوت غالب شده راه دین بریده شد و دل به نفاق و خبایث اخلاق آلوده شد رسول ص گفت جاه و مال نفاق اندر دل چنان رویاند که آب تیره رو ماند و گفت دو گرگ گرسنه اندر رمه آن تباهی نکند که دوستی جاه و مال اندر دل مسلمانی کند و با علی ع گفت که خلق را دو چیز هلاک کرد فرا شدن از پی هوا و دوست داشتن ثنا و از این آفت خلاص کسی یابد که نام نیک نجوید و به خمول قناعت کند چه حق تعالی همی گوید تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض الآیه گفت اهل بهشت کسانی اند خاک آلود بشولیده موی شوخگن جامه که کسی ایشان را وزن ننهد اگر در سرای امیران دستوری خواهند درنگذارند و اگر طلب نکاح کنند کس دختر به ایشان ندهد و اگر سخن گویند کس سخن ایشان نشنود و آرزوهای ایشان در سینه موج همی زند و جوش اگر نور ایشان در همه خلق قسمت کنند فراهمه رسد و گفتف بسا خاک آلوده و خلقان جامه که اگر سوگند به خدای دهد و بهشت خواهد به وی دهد و اگر دنیا خواهد به وی ندهد

و گفت بسیار کس است از امت من که اگر از شما دیناری یا درمی یا حبه ای خواهد به وی ندهید و اگر از حق تعالی بهشت خواهد به وی دهد و اگر دنیا خواهد ندهد و از خواری وی باشد که دنیا به وی ندهد عمر رضی الله عنه اندر مسجد شد معاذ را دید که همی گریست گفت چرا همی گریی گفت از رسول ص شنیدم که اندکی از ریا شرک است و حق تعالی دوست دارد پرهیزگاران پوشیده نام را که اگر غایب شدند کسی ایشان را نجوید و اگر حاضر آیند کسی ایشان را بنشناسد دلهای ایشان چراغهای هدی باشد و از همه شبهت ها و ظلمت ها رسته باشند ...

غزالی
 
۱۹۷

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن سوم - رکن مهلکات » بخش ۶۷ - پیدا کردن علاج دوستی جاه

 

بدان که دوستی جاه چون بر دل غالب شد بیماری دل باشد و به علاج حاجت افتد چه آن لابد به ریا و نفاق و دروغ و تلبیس و عدوات و حسد و منافست و معاصی کشد همچون دوستی مال بلکه این بهتر که این بر طبع آدمی غالب تر است و کسی که مال و جاه آنقدر حاصل کند که سلامت دین و دنیای وی اندر آن بود و بیش از آن که نخواهد وی بیمار نبود که به حقیقت مال و جاه را دوست نداشته باشد بلکه فراغت کار دین را دوست داشته باشد لیکن کسی که جاه چنان دوست دارد که همیشه اندیشه وی به خلق مستغرق بود که به وی چون همی نگرند و چه همی گویند از وی و چه اعتقاد دارند اندر وی و اندر هرچه بود دل با آن دارد تا مردمان چه گویند وی را علاج آن بیماری فریضه است و مرکب است علاج وی از علم و عمل

اما علمی آن است که اندر آفت جاه تامل کند اندر دنیا و دین اما اندر دنیا همیشه طلب جاه اندر رنج و مذلت مراعات دل خلق باشد اگر جاه حاصل نشود خود ذلیل بماند و اگر حاصل شود مقصود و محسود باشد و همه اندر رنج و عداوت و رفع قصد دشمنان باشد و از مکر و عداوت ایشان ایمن نبود و هرکه از قصد خالی نباشد اگر اندر خصومتی مغلوب شود خود اندر مذلت باشد و اگر غالب آید آن را هیچ بقا نبود که جاه همه به دل تعلق دارد و دل خلق زود بگردد و همچون موج دریا بود و ضعیف عزی بود که بنای آن بر دل مدبری چند بود که به خاطری که به دل وی درآید آن عز بگردد خاصه کسی که جاه وی به ولایتی باشد که عزل پذیرد که به یک خاطر که بر دل والی درآید عزل کند و وی ذلیل گردد

پس طالب جاه اندر دنیا رنج بود و هم اندر آخرت و این همه ضعیفان فهم توانند کرد اما کسی را که بصیرت تمام بود وی خود داند که اگر مملکت روی زمین از شرق تا غرب وی را مسلم و صافی شود و همه جهانیان وی را سجود کنند این خود شادیی نه ارزد که چون بمیرد همه باطل شود و تا مدتی اندک نه وی ماند و نه آن که وی را سجود کرده بود و هم سلطان مرده شود که کسی از ایشان یاد نکند آنگاه بدین لذت روزی چند که پادشاهی یابد پادشاهی ابد به زیان آورده باشد که هرکه دل اندر جاه بست دوستی حق تعالی از وی برفت و هرکه بدان جهان شود و جز دوستی حق تعالی بر دل وی چیزی غالب بود عذاب وی دراز بود و علاج علمی این است ...

غزالی
 
۱۹۸

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن چهارم - رکن منجیات » بخش ۷۶ - آیت دیگر زمین است و آنچه در وی آفریده است

 

... آیت دیگر هوا و آنچه در وی است

و هوا نیز دریایی است که موج می زند و باد موج زدن وی است جسمی بدین لطیفی که چشم وی را درنیابد و دیدار چشم را حجاب نکند و غذای جان بر تو دوام که به طعام و شراب در روزی یک بار حاجت افتد و اگر یک ساعت نفس نزنی و غذای هوا به باطن نرسد هلاک شوی و تو از وی غافل

و یکی از خاصیت هوا آن است که کشتیها از وی آویخته است که نگذارد که به آب فرو شود و شرح چگونگی این دراز است و نگاه کند در این هوا پیش از آن که به آسمان رسی چه آفریده است از میغ و باران و برف و برق رعد و نگاه کن در آن میغ کثیف که ناگاه از میان هوای لطیف پدید آید و باشد که از زمین برخیزد و آب برگیرد و باشد که بر سبیل بخار از کوهها پدید آید و باشد که از نفس هوا پدید آید و جایها که از کوه و دریا و چشمه ها دور است بر آنجا ریزد قطره قطره و به تدریج ...

غزالی
 
۱۹۹

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۵ - رسیدن شهریار بطلایه هیتال شاه و شکستن و رفتن پیش ارژنگ شاه گوید

 

... غریو دو لشکر برآمد باوج

تو گفتی که قلزم برآورد موج

برآورد ساطور چون شد برش ...

عثمان مختاری
 
۲۰۰

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۶ - کشته شدن زرفام بدست شهریار گوید

 

... کزآن پشت گاو زمین یافت خم

فلک گشت از موج خون لاله گون

سرنامداران بخون شد نگون

چنان موج زد بحر تیغ و سپر

کز آن آب شد بستر شیر نر ...

عثمان مختاری
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۲۶۳