عنان همت مخلوق اگر به دست قضاست
چرا دل تو چراگاه چون و چند و چراست؟
گر اعتقاد درست است، اعتراض محال
ور اعتراض ثواب است، اضطراب خطاست
بلاست جستن بیشی و پیشدستی باز
همیشه همت ما مبتلای این دو بلاست
به جدّ و جَهد نگردد زیادت و نُقصان
هر آنچه بر من و بر تو ز روزگار قضاست
کمال جویی و دانی که مرد راست کمال
ز راستی و درستی چنین کی آید راست؟
صفات خاص خداوند بنده را نسزد
به هیچ حال خدایی و بندگی نه رواست
طریق آز دراز است و بار حرص گران
به زیر هر نفسی صد هزارگونه بلاست
اگر به دندان ذره کنی هزاران کوه
هر آینه نشود غیر آنچه یزدان خواست
قضا قضاست و شاهد درست، قاضی عدل
ترا بدانچه قضا اقتضا نمود رضاست
به هیچ حال من از زیر بند او نجهم
به هر صفت که بر آرد مرا، رضا و سزاست
جز آنکه طعنه و تعریض دوستان نشاط
برین دلم بتر از صد هزار تیر جفاست
بپریم همه کس سرزنش کنند همی
گناه من چه درین؟ از خدای باید خواست
نه اختیار من است این، چو اختیار کسیست
که هر چه بر من و تو حکم کرد، حکم رواست
نماز شام، شب عید، چون طلایهٔ ماه
بر آمد از فلک و نور شمع روز بکاست
سپهر تیره بیاراست رخ به مروارید
چنانکه گفتی دریای لؤلؤ لالاست
مه وثاق من، از بهر دیدن مه نو
دُژَم نمود سر زلف و از برم برخاست
دو دیده چون دو گهر بر رخ فلک بر دوخت
رخ سپهر به شمع رخان خود آراست
به چشم نیک بدید آخر، آن مه خندان
مهی که سایهٔ موی است، یا سهیل و سهاست
چون ماه دید، به عادت بگفت: آنک ماه
به شرم گفتمش: ای ماهچهره، ماه کجاست؟
به نوک آن قلم سیمگون اشارت کرد
بگفت: آنک، در زیر زهرهٔ زهراست
نگاه کردم، نی ماه دیدم و نه فلک
بدین چه گفتم و گویم همی خدای گواست
نگار من ز سر کودکی و تنگدلی،
چه گفت؟ گفت که: بینایی از خدای عطاست
حقیقت است که پیری رسول عاقبت است
همیشه از بر پیری نهایت است و فناست
به شوخچشمی نگذاشتی جوانی و عمر
کنون که پیر شدی، در دلت همان سوداست
ترا چه وقت تماشا و عشرت است و سفر؟
ترا نه پایهٔ آسایش و نماز و دعاست
ز خویشتن تو برنجی همی و ما ز عنا
نصیب ما همه از دولت تو رنج و عناست
جهان بمان به جوانان و درد سر بگسل
که کار عالم، تا هست، خار با خرماست
چو پرده حرم حرمت از میان برخاست
دهن ببستم، چونانکه عادت حکماست
ز راه دین سخن تلخ او نمودم خوش
از آنکه در سخن راست راستی پیداست
غلام پیر شهیام، که صد هزاران پیر
ز فرّ بخت جوانش جوان دل و برناست
شنیدم که: به ده سال جور و ظلم ملوک
به از دو روزهٔ سرسام و فتنه و غوغاست
کنون شد این مثل، ای پادشه، مرا معلوم
به امتی که هلاک است و ملکتی که هباست
به هفتهای که مثال و خطاب تو بگسست
از آن طرف حداوش و او ز جندونساست
بر اهل قبله بر، از کافران رسید آن ظلم
کز آتش و تف خورشید روی بسته گیاست
نجست هیچ کس، الا اسیر یا مجروح
نماند هیچ زن، الا فضیحت و رسواست
سواد ساحت فرغانهٔ بهشتآیین
چو کربلا همه آثار مشهد شهراست
کز آب چشم اسیران و موج خون شهید
نباتهاش تبر خون و خاکهاش حناست
هزار مسجد و محراب خالیست و خراب
هزار منبر اسلام بیدعا و ثناست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوع قضا و قدر و مشکلات زندگی میپردازد. شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر سرنوشت مخلوقات تحت کنترل قضا (سرنوشت الهی) است، چرا انسانها همچنان به دنبال دلیل و منطق برای مسائل مختلف زندگی خود هستند. او میگوید که تلاش و زحمت انسانها نمیتواند تغییر زیادی در قضا و قدر آنها ایجاد کند و هر آنچه که بر آنها میگذرد، مقدر شده است.
شاعر همچنین به توصیف زیباییهای طبیعی و انسانی میپردازد، از جمله توصیف ماه و ستارهها، اما در پس این زیباییها، غم و اندوه زندگی را نیز بیان میکند. او به مشکلات جامعه و ظلمهایی که بر مردم وارد میشود، اشاره میکند و بر این حقیقت تأکید دارد که بیشتر افراد در زحمت و عذاب به سر میبرند.
در نهایت، شاعر به این نکته میپردازد که دین و کارهای نیک در سایه قضا و قدر الهی معنا پیدا میکند و از خداوند میخواهد که او را در فهم حقیقت زندگی یاری کند.
هوش مصنوعی: اگر تلاش و مسئولیت کارها بر اساس سرنوشت مقدر شده است، پس چرا دل تو درگیر سوالات و نگرانیها درباره خیلی از مسائل و نامعلومیهاست؟
هوش مصنوعی: اگر اعتقاد و باور صحیح باشد، پس اعتراض غیرممکن است و اگر اعتراض وجود داشته باشد، پاداشی در پی دارد، اما احساس نگرانی و اضطراب نادرست است.
هوش مصنوعی: ما همیشه درگیر دو مشکل هستیم؛ یکی توانایی فرار از خطر و دیگری پیشدستی در کارها.
هوش مصنوعی: هر آنچه که در زندگی ما اتفاق میافتد، چه خوب و چه بد، بر اساس تقدیر و قضا روزگار است و هیچ تلاشی نمیتواند آن را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال کمال هستی، باید بدان که مردان واقعی به واسطه راستگویی و صداقت به کمال نائل میشوند. آیا میدانی چگونه میتوان به این ویژگی دست یافت؟
هوش مصنوعی: خداوند دارای ویژگیهایی است که هیچ بندهای نمیتواند به آن دست یابد و همچنین نمیتوان در هیچ شرایطی خداوند و بنده بودن را با یکدیگر مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: راه آز و آزمایش بسیار طولانی و دشوار است و در هر لحظه از زندگی، بار سنگین حرص و طمع به انسان فشار میآورد و او را با انواع مشکلات و مصائب مواجه میسازد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با تلاش و کوشش خود کوههای بزرگ را از جا بکنی، باز هم نمیتوانی برخلاف اراده خداوند عمل کنی. هر چیزی طبق خواست و تقدیر او انجام میشود.
هوش مصنوعی: سرنوشت از پیش تعیین شده است و شاهد حقیقت هم روشن است. قاضی عادل بر اساس آنچه که سرنوشت حکم کرده، باید رضایت بدهد.
هوش مصنوعی: به هیچ عنوان من از دامی که او برایم تدارک دیده نجات نمییابم و هر ویژگی که از من نشان دهد، رضایت و شایستگی آن را میپذیرم.
هوش مصنوعی: فقط اینکه طعنه و کنایههای دوستان بیشتر از صد هزار تیر جفا به دل من آزار میزند.
هوش مصنوعی: اگر همه به ما انتقاد کنند و عیب جویی نمایند، من چه گناهی کردهام؟ از خدا باید کمک بخواهیم.
هوش مصنوعی: این تصمیم به من مربوط نیست و شبیه به این است که کسی دیگر دربارهٔ من و تو تصمیم میگیرد و هر آنچه که او بخواهد، درست و قابل قبول است.
هوش مصنوعی: نماز شام در شب عید، با طلوع ماه از آسمان آغاز میشود و نور شمع روز به تدریج محو میشود.
هوش مصنوعی: آسمان تاریک را با چهرهای زیبا زینت داده مثل مروارید، بهگونهای که گویی دریا پر از مروارید خاموش است.
هوش مصنوعی: ماه من اسیر زیباییاش شده و به خاطر دیدن ماه نو، موهایش را به طرز زیبایی آراسته و از کنارش برخاستم.
هوش مصنوعی: چشمانش مانند دو جواهر بر آسمان دوخته شده و چهره سپهر را با نور و جذابیت رخسار خود زینت داده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، آن دختر زیبا و خندان را با دقت و نیکنگاه مشاهده کرد، که موهایش مانند سایهای نرم و دلنشین هستند، یا شاید به ستارههای درخشان مانند سهیل و سها شباهت دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه را دید، به طور طبیعی گفت: آن ماه است! به او گفتم: ای کسی که چهرهاش همچون ماه است، ماه کجاست؟
هوش مصنوعی: با نوک قلم نقرهایاش اشاره کرد و گفت: آنجا، در زیر زیبایی و درخشش زهره، سرشار از عظمت و زیبایی است.
هوش مصنوعی: به اطرافم نگاه کردم و چیزی از زیباییهای آسمان و ماه ندیدم. در این لحظه، تنها چیزی که به زبان آوردم و میتوانم بگویم، گواهی خداوند است که شاهد این وضعیت است.
هوش مصنوعی: عزیز من از زمان کودکی و ناآرامیهایش گفت و تأکید کرد که بینایی نعمت و موهبتی از سوی خداوند است.
هوش مصنوعی: پیری حقیقتی است که نشاندهنده پایانی است و همواره به نابودی و زوال منتهی میشود.
هوش مصنوعی: با چشمان بازیگوش خود، اجازه ندادید که جوانی و زمان شما بگذرد و اکنون که به پیری رسیدهاید، در دل هنوز همان آرزوها و خواستهها را دارید.
هوش مصنوعی: چه زمانی را برای لذت بردن و سفر انتخاب کردهای؟ تو که در مقام آرامش و عبادت نیستی.
هوش مصنوعی: تو از خودت ناراحت و نگران هستی، اما ما آنچه نصیبمان شده، فقط رنج و زحمت از سوی توست.
هوش مصنوعی: دنیا را به جوانان بسپار و مشکلات را حل کن؛ زیرا تا زمانی که دنیا موجود است، زحمت و ناملایمات به همراه خوشیها خواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانی که پردهی احترام و حجاب از میان برداشته شد، من سکوت کردم، همانطور که معمول عاقلانه است.
هوش مصنوعی: من از آنجا که به اصول دین پایبند هستم، حتی اگر سخن تلخی بگویم، خوشحال هستم. زیرا در حرف راست، حقیقت به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: من خدمتگزار و بندهی یک پادشاه پیر هستم، اما به دلیل نعمت و شادکامی او، دل جوانی و شادابی دارم و حس جوانی را همیشه در خود احساس میکنم.
هوش مصنوعی: شنیدهام که زندگی تحت ظلم و فساد پادشاهان به مدت ده سال بهتر از دو روز سرسام، آشفتگی و جنجال است.
هوش مصنوعی: اکنون این مثال برای من روشن شده است، ای پادشاه، درباره ی امتی که در حال نابودی است و سرزمینی که به باد رفته است.
هوش مصنوعی: در هفتهای که تو به یاد من نیستی و از من دوری، زندگیام به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: کافران بر اهل قبله ظلمی روا داشتهاند که همچون آتش و گرمای شدید خورشید بر گیاهان سایه میافکند و آنها را میسوزاند.
هوش مصنوعی: هیچکس را نمیتوان پیدا کرد که در این موقعیت دچار آسیب یا بدبختی نشده باشد و هیچ زنی هم نیست که در این شرایط شایستگی و آبرویش حفظ شده باشد.
هوش مصنوعی: سایهسار فرغانه، جایی که بهشت است، مانند کربلا همه جا را به یاد مشهد و آن مکان مقدس میآورد.
هوش مصنوعی: از اشک چشمان اسیران و موج خون شهیدان، گیاهانش با تبر خونین و خاکش با حنا رنگین شده است.
هوش مصنوعی: هزاران مسجد و مکان عبادت خالی و ویران است و هزاران منبر اسلامی بدون دعا و ستایش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست
به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست
اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است
نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است
یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای
[...]
در قناعت و توفیق دین و مذهب راست
بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟
برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست
غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست
فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را
[...]
سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست
نسیم باد بکردار عنبر ساراست
سپاه برف رمید و سپاه لاله رسید
خروش زاغ نشست و خروش فاخته خاست
بهر کجا نگری پیش چشم تو گهر است
[...]
بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.