روزگار عصیر انگور است
خم ازو مست و چنک مخمور است
خیز تا سوی باغ بشتابیم
کز می و میوه اندر او سور است
سیب سیمین سلب چو گوی بلور
یا چو نوخواسته بر حور است
خوش ترش زرد چهره آبی را
طبع مرطوب و رنگ محرور است
شاخ امرود گوئی وامرود
دسته و کردنای طنبور است
نارسیده ترنج بار ورش
چون فقع کوزه و چو سنگور است
نار ازو ناردانه گشته جدا
چون عزب خانهای زنبور است
تاج نرگس به فرق نرگس بر
جام زرین خواجه منصور است
صاحب عالم آنکه عالم فضل
تا ز املاک اوست معمور است
نیست از عقل و علم او بیرون
هر چه بر سطر لوح مسطور است
کار دنیا و شغل عقبی پاک
بر هوا و رضاش مقصور است
چرخ با اوج قدر او باطل
بحر با موج کف او زور است
نظم و لفظش چو گوهر منظوم
نثر خطش چو در منثور است
نقشبند طراز مهرش را
صد هزار آفتاب مزدور است
گردباد سراب کینش را
تا فلک باژگونه در دور است
آن سهیل است برق هیبت او
که تجلیش سکنه طور است
وان شهاب است رای ثاقب او
که از او دیو فتنه مقهور است
مرکب فرخ همایونش
آهنین برج و آتشین سور است
بود چون آفتاب تیز ولیک
تیز چون آفتاب با حور است
سایه در نور اگر ندیدستی
جرم او بین که سایه در نور است
در تک ایدون بود که بادبزان
که تو گوئی قضای مقدور است
شکل او بی شکال بر چیزی
نیک مشکل شود که مجبور است
قالب نصرت است و نیست بدیع
که بر او ذات خواجه منصور است
ایزد از عرض خواجه دور کناد
هر غرض کز مراد او دور است
دل او گنج راز خسرو باد
تا زمین رازدار و گنجور است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
روزگار عصیر انگور است
خم ازو مست و چنک مخمور است
این بر آن وزن و قافیت گفتم
روزگار عصیر انگور است
همین شعر » بیت ۱
روزگار عصیر انگور است
خم ازو مست و چنک مخمور است
هم از آن سان که بوالفرج گوید
روزگار عصیر انگورست
قوت روح خون انگور است
تن پر از فتنه گشت و معذور است
آن نبید اندر آن قدح که به وصف
جان در جسم و نار در نور است
همچو زنبور شد زبان گز و باز
[...]
زان در افواه خلق مذکور است
سخن من، که از طمع دور است
سخت بسته چو راه گوش کر است
ناگشاده چو دیده کور است
نا بسوده چو گوهر صدف است
نا گرفته چو قلعه غور است
گوئی از بی فضائی و تنگی
[...]
دل، چو در دام عشق منظور است
دیده را جرم نیست، معذور است
ناظرم در رخت به دیدهٔ دل
گرچه از چشم ظاهرم دور است
از شراب الست روز وصال
[...]
چون ولی را خلاصه آن نور است
کی از آن نور جان او دور است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.