گنجور

 
ابوالفرج رونی

خسروا بخت پاسبان تو باد

قاهر دهر قهرمان تو باد

مشتری نامور به نام تو گشت

بشری جانور به جان تو باد

صبر کیوان و تندی بهرام

از رکاب تو و عنان تو باد

منبر عدل و خطبه انصاف

در زمین تو و زمان تو باد

شجر دولت موافق را

نشو در صحن بوستان تو باد

جگر تشنه مخالف را

آب از چشمه سنان تو باد

روش مسرعان سهم الغیب

همه بر شه زه کمان تو باد

لاف پرتابیان شست شهاب

همه از قبضه کمان تو باد

هر چه در ملک روزگار آید

بذل آن پیشه به نان تو باد

هر چه بر عقل مشتبه گردد

کشف آن سخره بیان تو باد

لب دریا به موج خیز اندر

حاکی و راوی جنان تو باد

جرم مه چون هلال و بدر شود

نعل یکران و قرص خوان تو باد

گر قضا آسمان بفرساید

اوج قدر تو آسمان تو باد

ور فنا بر جهان ببخشاید

عرصه فضل تو جهان تو باد

تا کمر صحبت میان طلبد

کمر ملک بر میان تو باد

شکر شکر نعمت ایزد

قسم کام تو و زبان تو باد

فتح قنوج و صید شاه آورد

اصل دستان و داستان تو باد