... به گذار سیل افتم نرود ز دیده گردم

به قطار کس نگنجم چه گران بها اسیرم

به عیار خس نیرزم چه بلند قدر مردم ...

تو نسل اونشاهی بغض نداشته شه دل

سی اشتر قطار یک روز هدا به سایل

سه قرن پیشتر داشته یکدسته ی گل ...

امیر گنه عاشقمه من شه آقاره

اشتر به قطار ببخشیه گداره

برفه به سیاهی لیله یا تتٰاره ...

... اندی که خور در به ته قلم بکار بو

اشتر به قطار و زر تنه خروٰار بو

ز انشالا دولت به ته همیشه یار بو ...

... مه تن بسوته دل ز غم مه پر باره

صد اشتر قطار کشی تمومره باره

یارون برارون کنین زمن کناره ...

... رقم نوشت که بندد زمام ماضی را

مدبر فلکی بر قطار استقبال

تو هم بگو به عطارد که حکمش امضاکن ...

... جهان و هرچه درو هست بار یک گاو است

ترا برای چه باید شتر قطار قطار

بلند و پست جهان پیش مردم دانا ...

... صف امواج از خون دلیران

قطار اشتران سرخ کوهان

تن ماهی ز زخم تیر چون دام ...

... تا به خاموشی توان سنگ نشان گشتن کسی

در قطار هرزه نالان چون جرس باشد چرا

تا کسی دریا تواند گشتن از ترک هوا ...

... دوزد ز یک خدنگ به هم شست صاف تو

چون دانه های سبحه قطار کلنگ را

تا هست در چمن اثر از رنگ و بوی گل ...

ساقی دوران عبث چیده ست نه مینا قطار

گر قدح این است در صد بزم یک مینا بس است

... ز خاکش بود سبز شاخ نبات

روان گر شود هفت دریا قطار

نخیزد صدا همچو یک آبشار ...

... به آب حیاتش که می داد راه

چو شد دیگ سرکار حضرت قطار

به هر سو جهانی شود آش خوار ...

... ز نسرین انجم به گلهای شمع

چو فانوس گلگون قبا شد قطار

بود رقص پروانه در لاله زار ...

... وگر حرف غیبت شود آشکار

قطار زبان سرکند شانه وار

برآیند هر دم به رنگ دگر ...

... در آغوش به جای زن اژدها

نری چون کند مایه ای در قطار

بنه ساربان دوش گو زیر بار ...

... در کف عشق داده ام دامن اختیار را

چند چو فیاض کند دیدة من قطار اشک

گریه برون نمی برد از دل من غبار را

... چه جنس هاست که من در دکان غم دارم

قطار اشک ز غمنامه ام پرست و هنوز

به زیر هر مژه صد داستان غم دارم ...

... مسافرش تو و مقصد خدا عروج سفر

دلیل جذبه و محمل قطار هفت فلک

پیاده شاطر روح الامین براق استر ...

... چه بارهاست ازو بر دل عدو که ز رشک

چو سبحه رشته جانش کند قطار گره

به اختیار جدایی نمی تواند کرد ...

... برای حمله اثقال کارخانه تست

قضا که کرده سماوات هفتگانه قطار

شهاب چرخ برین سرکشیده می آید ...

... گهی چو رنگ عدویت پریده در عالم

گهی چو نام نکویت دویده در اقطار

به روی برگ گلش گر گذر فتد بدود ...

... جوشش فوج ملک هردم تماشا چون مگس

وز قطار محمل جاه تو از روز ازل

نفس کلی ساربان ناقه ملک انجم جرس ...