ز خراش دم به رقت، ز گداز دل به دردم
دم آتشین بیانان بفسرد و گفت سردم
شده ام ز خویش قانع به خیال جلق و دلقی
نه به درد بازگشتم، نه ز دیده آب خوردم
دهم ار غذای مرغان به خیال دام و قیدم
کنم ار دعای یاران به هوای سرخ و زردم
نکنم قفا به بازی که دو شش نشسته نقشم
نشوم ز لعب فارغ که عقب فتاده نردم
به هوای ابر خیزم فکند ز پای ثقلم
به گذار سیل افتم نرود ز دیده گردم
به قطار کس نگنجم چه گران بها اسیرم
به عیار خس نیرزم چه بلند قدر مردم
بزنم ز ننگ سنگ و بکشم ز عار خنجر
به تهمتن ار درافتم بگریزد از نبردم
بپرم هزار پایه ره بسته قطع سازم
بجهم هزار پله پی مور در نوردم
به خزان و گل نپیچم نه ز قسم رنگ و بویم
به بهار و دی نسازم نه ز جنس گرم و سردم
وزد از کمین نسیمی زندم به موج دریا
که سحاب خشک مغزم نه ز خار و نی ز وردم
به سماع جان «نظیری » ز خودم خلاصیی ده
بفشان چنان غبارم، که غبار کس نگردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق و درگیریهای درونی گوینده را نمایش میدهد. او از درد و زخمهای احساسی خود سخن میگوید و به عدم رضایت از خود و زندگی اشاره میکند. در عین حال، به جستجوی آزادی و رهایی از قید و بندهای حسی و دنیوی میپردازد. گوینده میخواهد از تنهایی و ناشناختههای زندگی فرار کرده و به زندگی تازهای دست یابد، اما در عین حال از نارضایتی و سختیهای خود نمیتواند جدا شود. در کل، شعر به تصویر کشیدن حس بیقراری، جستجو برای هویت و تمایل به رهایی از مشکلات و زخمهای احساسی میپردازد.
هوش مصنوعی: از شدت خراش و زخم به آرامی، و به خاطر آتشین شدن دل به خاطر درد، آتشزنندگان گفتند که دیگر سرد شدهام.
هوش مصنوعی: من از خودم راضی شدهام و به آرزوهای کوچک و بیاهمیت دل خوش کردهام. نه به دردهای گذشته بازگشتهام و نه از اشک و غم چیزی برداشتهام.
هوش مصنوعی: اگرچه از غذا و تلههای دنیا به دورم، اما اگر دوستانم دعا کنند، دلم به عشق و محبت آنان گرم میشود.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم پشت سر به بازیای نگاه کنم که دو شش در آن قرار گرفته است. نمیخواهم از این بازی دست بکشم، چرا که نرد من به عقب افتاده است.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود ابر، از خودم برمیخیزم و بار سنگین را از دوش خود برمیدارم. در مسیر زندگی به مانند سیلی جاری میشوم و دور از تمام مشکلات، بر روی خودم تمرکز میکنم.
هوش مصنوعی: من در دنیای بزرگ و شلوغی زندگی میکنم که جایی برای من وجود ندارد. احساس میکنم که ارزشم بالاست اما همچنان تحت تأثیر دیگران و مشکلات زندگی قرار دارم. به رغم اینکه خودم را فردی مهم میدانم، حس میکنم که در این جامعه به راحتی نادیده گرفته میشوم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم خود را از احساس شرم سنگین و خنجر عاریتی که به دوش میکشم رها کنم، حتی اگر با تهمتن (شخصیتی قوی) مواجه شوم، آنقدر قوی میجنگم که او از میدان نبرد فراری شود.
هوش مصنوعی: من آمادهام که از هر مانعی بگذرم و راهها را قطع کنم تا به هدفم برسم و در این مسیر با عزم و اراده پیش بروم.
هوش مصنوعی: من به فصل خزان و گل علاقهای ندارم و تحت تأثیر رنگ و بوی آنها قرار نمیگیرم. همچنین بهار و زمستان هم برایم فرقی نمیکند و از ویژگیهای گرم و سرد بودن آنها تأثیری نمیپذیرم.
هوش مصنوعی: نسیمی از کمین به من میوزد و مرا به سمت موج دریا میکشاند، در حالی که افکار خشک و غیرطبیعیام را، نه از خار و نی، بلکه از ورد و ذکر آزاد میکند.
هوش مصنوعی: به حالت سماع و سرور، ای «نظیری» از خودم رهاییام بخش. مرا به گونهای غرق کن که هیچکس نتواند غبار من را ببیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم
بشکست جام توبه چو شراب عشق خوردم
به جمال بینظیرت به شراب شیرگیرت
که به گرد عهد و توبه نروم دگر نگردم
به لب شکرفشانت به ضمیر غیب دانت
[...]
چه عجب اگر نسوزد دل کس به آه سردم
نرسیده ام به دردی که کسی رسد به دردم
به نظر ازان عزیزم به بها ازان گرانم
که به هیچ دل چو گوهر ننشسته است گردم
من و بی حجاب گشتن، چه خیال باطل است این؟
[...]
نشود گشاده چون نی، گرهی ز کار دردم
چه گلی شکفته گردد به هوای آه سردم؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.