گنجور

 
۱

ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۳۷ - رمله، عسقلان، طینه، تنیس

 

پس از بیت المقدس عزم کردم که در دریا نشینم و به مصر روم و باز از آن جا به مکه روم باد معکوس بود به دریا متعذر بود رفتن به راه خشک برفتم و به رمله بگذشتم به شهری رسیدیم که آن را عسقلان می گفتند و بازار و جامع نیکو و طاقی دیدم که آن جا بود کهنه گفتند مسجدی بوده است طاقی سنگین عظیم بزرگ چنان که اگر کسی خواستی خراب کند فراوان مالی خرج باید کرد تا آن خراب شود و از آن جا برفتم در راه بسیار بادیه ها و شهرها دیدم که شرح آن مطول می شود تخفیف کردم به جایی رسیدم که آن را طینه می گفتند و آن بندر بود کشتی ها را و از آن جا به تنیس می رفتند

در کشتی نشستم تا تنیس و آن تنیس جزیره ای است و شهری نیکو و از خشکی دور است چنان که از بام های شهر ساحل نتوان دید شهری انبوه و بازارهای نیکو و دو جامع در آن جاست به قیاس ده هزار دکان در آن جا باشد و صد دکان عطاری باشد و ان جا در تابستان در بازرها کشگاب فروشند که شهری گرمسیر است و رنجوری بسیا باشد و آن جا قصب رنگین بافند از عمامه ها و وقایه ها و آنچه زنان پوشند از این قصب های رنگین هیچ جا مثل آن نبافند که در تنیس و آن چه سپید باشد به دمیاط بافتند و آن چه در کارخانه سلطانی بافند به کسی نفروشند و ندهند ...

ناصرخسرو
 
۲

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - مطلع دوم (منطق الطیر)

 

... لاجرم از سهم آن بربط ناهید را

بندر هاوی برفت رفت بریشم ز تاب

دیده نه ای روز بد کان شه دین بدر وار ...

خاقانی
 
۳

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۷۰ - چگونگی احوال پری‌دخت به دست عالم‌افروز پری

 

... چنین تندر در راه چرا می روی

بدو گفت در بندر رادیون

یکی کشتی آمد ز دریا برون ...

خواجوی کرمانی
 
۴

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۷۱ - در شناختن پری‌دخت، دیوزاده را و چگونگی آن

 

... چو شه را بدیدند بر روی گاه

بگفتند کز بندر رادیون

یکی کاروان از شماره برون ...

خواجوی کرمانی
 
۵

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه

 

... ز دنیا کشور خزم تو داری

ز عالم بندر اعظم تو داری

ولی بندر ز تجار جهانگرد

همانا می تواند بندری کرد

ولی این وحشیان را صید خود ساز ...

محتشم کاشانی
 
۶

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

... جلای آینه همراه گرد می رود اینجا

به بندر غم او اشک سرخ نیست معطل

هزار قافله رنگ زرد می رود اینجا ...

طغرای مشهدی
 
۷

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۳ - در شکایت از احوال خود و ستایش عشق

 

... آب دکن شویدم از دل غبار

بندر صورت شوم آیینه وار

ای ز هوس گشته چنین تیره روز ...

قدسی مشهدی
 
۸

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در مدح مرتضی قلی‌خان

 

... به ملک مصر خیال بدیهه پردازش

که بندر سفر کاروان کنعانست

روا بود که زلیخای لفظ ناز کند ...

فیاض لاهیجی
 
۹

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۶۹ - در سوگ و تاریخ مرگ میر فضل الله

 

... بست بهر خرید جنس بقا

بار جان سوی بندر عقبی

نخلی افگنده شد به خاک هلاک ...

واعظ قزوینی
 
۱۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

... از دکان آشنایی جنس آسایش مجوی

این گهر جویا متاع بندر بیگانگی است

جویای تبریزی
 
۱۱

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

... زندگی بی یار دشوار است عقبا بر طرف

می برد تا بندر صورت دل سرگشته را

کار ما با چشم خون بار است دریا بر طرف ...

قصاب کاشانی
 
۱۲

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲

 

... گاهی غبار خاطر ما ناله می برد

لخت جگر به بندر چشمم گشوده بار

اشک از کنار هر مژه پرگاله می برد ...

حزین لاهیجی
 
۱۳

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۴۴ - رجوع به باقی داستان حضرت خلیل الرحمن

 

... راه پیماید بسوی کوه دوست

بندر صورت ره عمان اوست

در بسیط آمد مرکب ای رفیق ...

ملا احمد نراقی
 
۱۴

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

... عاقبت دانم که طوفانی بود این ژاله را

راه ما بر بندر صورت فتاد ای کاروان

سخت می ترسم همی چشمی رسد دنباله را ...

یغمای جندقی
 
۱۵

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۰ - حزین لاهیجی قُدِّسَ روحه

 

اصلش از لاهیجان رشت و نامش شیخ محمدعلی و از متأخرین است در اواخر دولت صفویه ظهور نموده و صاحب کمالات صوری و معنوی بوده و خطوط را نیکو رقم می نمود آذربایجان و خراسان و عراق و فارس را سیاحت کرده و از راه لارستان و بندر عباسی روی به هندوستان آورد در دهلی توطن گزید و معروف اهالی آن بلاد گردید اعاظم آن بلد را مراد و طلاب را محل اعتماد و جمعی را به خدمتش اعتقاد به هم رسیده دیوانش ملاحظه و این ابیاتش منتخب شد

منغزلیاته ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۶

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۱۵ - ادایی یزدی عَلَیْهِ الرَّحمةُ

 

از وارستگان قلمرو وجود و نظارگیان جمال شهود فاضلی آزاده و حکیمی افتاده پیوسته صایم با ذکر دایم به طاعات شرعیه قایم به نان جوین ساخته دل از ماسوی پرداخته صاحب غرضانش متهم کردند و به کفر و زندقه اش نسبت دادند وی به مضمون لاتلقوا بأیدیکمإلی التهلکة به هندوستان رفت در بندر سورت توقف نمود گویند روزی گفت که از جهان سیر و از زندگی خود دلگیر شده ام و به فاصله یک دو روز بی مرضی به رحمت حق پیوست و از دست طعن خلق رست از اوست

ز مرده کودک بیدل چنان نمی ترسد ...

رضاقلی خان هدایت
 
۱۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۲ - د‌ر ستایش شیراز صانه‌لله عن الاعواز و اعیان آن و تخلص به مدح معتمدالدوله منوچهرخان طاب ثراه گوید

 

... ولی ز خدمت او زود نگسلد چون تار

ز شیخ بندر هستم به ناله چون تندر

که داردم ز حقارت وقار آن چو حقار ...

قاآنی
 
۱۸

فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۲۶۸

 

غراب عشق اندر بندر دل

علم زد بهر فتح کشور دل ...

فایز
 
۱۹

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

... صامتا در دور ما مشق هوش منسوخ شد

بندر عشق و محبت شد دگر تبریز ما

صامت بروجردی
 
۲۰

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۳۲ - جنگ های اردشیر در مغرب

 

... زخون برادر نیاورد یاد

زیونان یکی بندر او را بداد

وز او شاد ماندند قوم یهود ...

میرزا آقاخان کرمانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode