گنجور

 
طغرای مشهدی

به عجز پای منه، عرض مرد می رود اینجا

پی تو سایه به قصد نبرد می رود اینجا

یکی ست در دل آزادگان صفا و کدورت

جلای آینه، همراه گرد می رود اینجا

به بندر غم او، اشک سرخ نیست معطل

هزار قافله رنگ زرد می رود اینجا

کدام سرو قد افکند سایه برسر خاکم؟

که آبروی زمرد، به گرد می رود اینجا