گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

از وارستگانِ قلمرو وجود و نظارگیان جمال شهود. فاضلی آزاده و حکیمی افتاده. پیوسته صایم با ذکر دایم به طاعات شرعیه قایم. به نان جوین ساخته. دل از ماسوی پرداخته. صاحب غرضانش متهم کردند و به کفر و زندقه‌اش نسبت دادند. وی به مضمون لاتُلْقُوا بِأَیْدِیْکُمْإلَی التَّهْلُکَةِ به هندوستان رفت. در بندر سورت توقف نمود. گویند روزی گفت که از جهان سیر و از زندگی خود دلگیر شده‌ام و به فاصلهٔ یک دو روز بی مرضی به رحمت حق پیوست و از دست طعن خلق رست. از اوست:

ز مرده کودکِ بیدل چنان نمی‌ترسد

که من ز دیدن این زندگان هراسانم

٭٭٭

هر که آمد نظری کرد و خریدار نشد

گویی آیینهٔ آویخته در بازارم

رباعی

این عمر به باد نوبهاران ماند

وین عیش به سیل کوهساران ماند

زنهار چنان بزی که بعد از مردن

انگشت گزیدنی به یاران ماند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode