گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صامت بروجردی

غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد

سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد

گرچه زُنار پرستی همه کفر است ولیک

زلفِ زُناروَشَت خوب مسلمانم کرد

چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز

یاد آن طره طرار پریشانم کرد

این همه غنچه داغی که ز دل سر زده است

خنده‌ها بود که دل بر سر سامانم کرد

اینم از مرحمتت بس ز پی رد و قبول

که سر خوان بلا عشق تو مهمانم کرد

دل بریدم ز تو، امّا چه کنم با لبِ تو

که ز حقِّ نمکِ خویش، پشیمانم کرد

لطف جانان به من و بار گرانش (صامت)

فرق این بود که پیش از همه قربانم کرد

 
 
 
قدسی مشهدی

یاد روی تو هم‌آغوش گلستانم کرد

لذت درد تو آسوده ز درمانم کرد

کفر و دین باختم از نیم‌نظر بر رخ دوست

دیده رسواشده گبر و مسلمانم کرد

نفسی بی تو گر از سینه تنگم سر زد

[...]

بلند اقبال

رخنه ها از مژه آن ترک در ایمانم کرد

چه بگویم که چه کاری به دل و جانم کرد

عزم کرده است همانا که کندتعمیرم

ورنه از ریشه سبب چیست که ویرانم کرد

نه من از گردش ایام پریشان شده ام

[...]

میرزا حبیب خراسانی

کفر زلف تو دگر باره مسلمانم کرد

کافری راهنمائی سوی ایمانم کرد

گبرکی بودم بهروز لقب، نور رسول

تافت از روزن دل حضرت سلمانم کرد

مکن انکار که از همت مردان چه عجب

[...]

شاطر عباس صبوحی

دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد

بس که شب‌ها گهر اشک به دامانم کرد

عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند

حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد

تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد

[...]

صغیر اصفهانی

غم عشقت نه همین قصد دل و جانم کرد

که ره عقل زد و رخنه به ایمانم کرد

مات خود ساخت مرا چون که بمعنی نگرم

آنکه در صورت زیبای تو حیرانم کرد

همچو پرگار که در دایره سرگردانست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه