غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد
سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد
گرچه زُنار پرستی همه کفر است ولیک
زلفِ زُناروَشَت خوب مسلمانم کرد
چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز
یاد آن طره طرار پریشانم کرد
این همه غنچه داغی که ز دل سر زده است
خندهها بود که دل بر سر سامانم کرد
اینم از مرحمتت بس ز پی رد و قبول
که سر خوان بلا عشق تو مهمانم کرد
دل بریدم ز تو، امّا چه کنم با لبِ تو
که ز حقِّ نمکِ خویش، پشیمانم کرد
لطف جانان به من و بار گرانش (صامت)
فرق این بود که پیش از همه قربانم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار درباره عشق و دردهای ناشی از آن صحبت میکند. او از غم و ویرانی در دلش یاد میکند که به خاطر معشوقش به وجود آمده است. هرچند آتش عشق به نوعی کفر میآید، اما زیباییهای معشوق او را مسلمان کرده است. او از زلفهای معشوق و تاثیر آنها بر روح و وجودش صحبت میکند و ابراز میکند که با وجود بریدن دلش از عشق، همچنان تسلیم لبهای معشوقش است. در نهایت، شاعر از لطف جانان میگوید که او را در این مسیر پر درد و عشق، به سمت خود جلب کرده است.
هوش مصنوعی: روز غمانگیزی که عشق و غمت در دل ویرانم جا گرفت، باعث شد تا از زیبایی و سرسبزی گلها و باغها دور شوم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه پرستش آتش نشانه کفر است، اما زیبایی و جذابیت زلف یار باعث شده که من به عنوان یک مسلمان بهتر شوم.
هوش مصنوعی: به چه مصیبت و آسیبهایی که به حالت موهای تو آمده، که یاد آن دستهی پریشان تو دوباره مرا تحت تاثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: این همه احساساتی که از دل به بیرون آمده، نتیجه خندهها و شادیهایی بوده که باعث شده دل من به آرامش و سامان برسد.
هوش مصنوعی: این هم از لطف توست که با وجود تمام مشکلات و دشواریها، عشق تو باعث شده است که من در این میهمانی خاص قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: دل از تو جدا کردم، اما نمیدانم با لبهای تو چه کنم، چون پشیمانی از نمکی که بر من داشتی، مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی محبوب به من و زحمات و نگرانیهای من در این بود که او قبل از هرکس دیگری به قربانی کردن من اقدام کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد روی تو همآغوش گلستانم کرد
لذت درد تو آسوده ز درمانم کرد
کفر و دین باختم از نیمنظر بر رخ دوست
دیده رسواشده گبر و مسلمانم کرد
نفسی بی تو گر از سینه تنگم سر زد
[...]
رخنه ها از مژه آن ترک در ایمانم کرد
چه بگویم که چه کاری به دل و جانم کرد
عزم کرده است همانا که کندتعمیرم
ورنه از ریشه سبب چیست که ویرانم کرد
نه من از گردش ایام پریشان شده ام
[...]
کفر زلف تو دگر باره مسلمانم کرد
کافری راهنمائی سوی ایمانم کرد
گبرکی بودم بهروز لقب، نور رسول
تافت از روزن دل حضرت سلمانم کرد
مکن انکار که از همت مردان چه عجب
[...]
دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد
بس که شبها گهر اشک به دامانم کرد
عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند
حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد
تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد
[...]
غم عشقت نه همین قصد دل و جانم کرد
که ره عقل زد و رخنه به ایمانم کرد
مات خود ساخت مرا چون که بمعنی نگرم
آنکه در صورت زیبای تو حیرانم کرد
همچو پرگار که در دایره سرگردانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.