رخنه ها از مژه آن ترک در ایمانم کرد
چه بگویم که چه کاری به دل و جانم کرد
عزم کرده است همانا که کندتعمیرم
ورنه از ریشه سبب چیست که ویرانم کرد
نه من از گردش ایام پریشان شده ام
که پریشانی زلف تو پریشانم کرد
یوسف از دست تومیکرد شکایت که مرا
گاه در چاه و گهی خسته زندانم کرد
هستم ازعشق تو سرباز ولی همت عشق
یاور حال دل من شد وسلطانم کرد
بهجهان نام ونشان هیچ نبود از من زار
التفات تو چنین میر جهانبانم کرد
گفتی ؛ ازچیست چنین شهره بلنداقبال ات؟
عشق روی تو چنین شهره دورانم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تاثیر عمیق عشق و زیبایی معشوق بر دل و جان خود اشاره میکند. او از ویرانی و پریشانیای که عشق معشوق در او به وجود آورده میگوید و میگوید که اگرچه در حال و روزش پریشانی است، اما عشق او را تبدیل به سرباز وفادار کرده است. همچنین اشاره میکند که نام و نشانی از او قبل از این عشق نبوده و این محبت معشوق است که او را معروف کرده است. در نهایت، شاعر از تأثیر شگرف عشق بر زندگی و حالش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و جذابی که مانند یک ترک (دختر ترک) دارند، به دل و جان من آسیب زدند. نمیدانم چه بگویم که چطور بر من تأثیر گذاشتند.
هوش مصنوعی: او تصمیم گرفته که مرا آباد کند، در غیر این صورت، دلیل ویرانیام به ریشهام برمیگردد.
هوش مصنوعی: من از تغییرات روزگار نگران نیستم، بلکه کلافگی و پریشانی من به خاطر آشفته بودن موهای توست.
هوش مصنوعی: یوسف از طریق تو شکایت میکند که گاهی او را در چاه انداختی و گاهی هم در زندان خستهاش کردی.
هوش مصنوعی: من در عشق تو مانند یک سرباز هستم، اما اراده عشق باعث شده که حال دلم بهبود یابد و مرا به مقام سلطنت برساند.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ چیزی از من بیچاره وجود نداشت، اما توجه تو باعث شد که مرا مانند یک فرمانروا تبدیل کند.
هوش مصنوعی: تو پرسیدی که چه چیزی موجب شهرت و اعتلای تو شده است؟ عشق چهرهی تو باعث شهرت من در این دوران شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد روی تو همآغوش گلستانم کرد
لذت درد تو آسوده ز درمانم کرد
کفر و دین باختم از نیمنظر بر رخ دوست
دیده رسواشده گبر و مسلمانم کرد
نفسی بی تو گر از سینه تنگم سر زد
[...]
غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد
سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد
گرچه ز نار پرستی همه کفر است ولیک
زلف زنار وشت خوب مسلمانم کرد
چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز
[...]
کفر زلف تو دگر باره مسلمانم کرد
کافری راهنمائی سوی ایمانم کرد
گبرکی بودم بهروز لقب، نور رسول
تافت از روزن دل حضرت سلمانم کرد
مکن انکار که از همت مردان چه عجب
[...]
دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد
بس که شبها گهر اشک به دامانم کرد
عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند
حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد
تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد
[...]
غم عشقت نه همین قصد دل و جانم کرد
که ره عقل زد و رخنه به ایمانم کرد
مات خود ساخت مرا چون که بمعنی نگرم
آنکه در صورت زیبای تو حیرانم کرد
همچو پرگار که در دایره سرگردانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.