رخنه ها از مژه آن ترک در ایمانم کرد
چه بگویم که چه کاری به دل و جانم کرد
عزم کرده است همانا که کندتعمیرم
ورنه از ریشه سبب چیست که ویرانم کرد
نه من از گردش ایام پریشان شده ام
که پریشانی زلف تو پریشانم کرد
یوسف از دست تومیکرد شکایت که مرا
گاه در چاه و گهی خسته زندانم کرد
هستم ازعشق تو سرباز ولی همت عشق
یاور حال دل من شد وسلطانم کرد
بهجهان نام ونشان هیچ نبود از من زار
التفات تو چنین میر جهانبانم کرد
گفتی ؛ ازچیست چنین شهره بلنداقبال ات؟
عشق روی تو چنین شهره دورانم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد روی تو همآغوش گلستانم کرد
لذت درد تو آسوده ز درمانم کرد
کفر و دین باختم از نیمنظر بر رخ دوست
دیده رسواشده گبر و مسلمانم کرد
نفسی بی تو گر از سینه تنگم سر زد
[...]
غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد
سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد
گرچه ز نار پرستی همه کفر است ولیک
زلف زنار وشت خوب مسلمانم کرد
چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز
[...]
کفر زلف تو دگر باره مسلمانم کرد
کافری راهنمائی سوی ایمانم کرد
گبرکی بودم بهروز لقب، نور رسول
تافت از روزن دل حضرت سلمانم کرد
مکن انکار که از همت مردان چه عجب
[...]
دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد
بس که شبها گهر اشک به دامانم کرد
عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند
حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد
تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد
[...]
غم عشقت نه همین قصد دل و جانم کرد
که ره عقل زد و رخنه به ایمانم کرد
مات خود ساخت مرا چون که بمعنی نگرم
آنکه در صورت زیبای تو حیرانم کرد
همچو پرگار که در دایره سرگردانست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.