بروید ای حریفان بِکِشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
به ترانههای شیرین به بهانههای زرین
بکشید سوی خانه مهِ خوبِ خوشلقا را
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را
دم سخت گرم دارد که به جادوی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
به مبارکی و شادی چو نگار من درآید
بِنِشین نظاره میکن تو عجایب خدا را
چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان
که رخ چو آفتابش بکشد چراغها را
برو ای دلِ سبکرو به یمن به دلبر من
بِرِسان سلام و خدمت، تو عقیق بیبها را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر از دوستان خود میخواهد که معشوقهاش را به او برگردانند و با استفاده از ترانهها و دلایل زیبا، او را به خانه دعوت کنند. شاعر به وعدههای معشوق اشاره میکند و میگوید که نباید به وعدههای او اعتماد کرد، زیرا ممکن است فریبی در کار باشد. وقتی معشوق در نزدیکی قرار میگیرد، شاعر از زیبایی او و قدرت جذابیتش سخن میگوید که میتواند همه چیز را تحت تأثیر قرار دهد. در پایان، شاعر از دلش میخواهد که به معشوق سلام برساند و محبتش را ابراز کند.
هوش مصنوعی: رفیقان، بروید و محبوب من را بیاورید. او بسیار فراری است و من به شدت دل تنگ او هستم.
هوش مصنوعی: به آوازهای دلنشین و به بهانههای زیبا، شما را به سمت خانه مهربان و خوشچهره فرا میخوانیم.
هوش مصنوعی: اگر او بگوید که در زمانی دیگر میآیم، بدانید که تمام وعدههای او دروغ است و فقط شما را فریب میدهد.
هوش مصنوعی: در اینجا به قدرت یک دم (نفس) اشاره شده است که میتواند با جادوی خود تأثیراتی شگرف ایجاد کند؛ بهگونهای که بتواند آب را متوقف کند و بر جریان هوا تأثیر بگذارد. این تصویر نمادین نشاندهندهی توانایی ودیعهای است که از تأثیرات بزرگ بر محیط حکایت دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که معشوق من با خوشبختی و شادی وارد میشود، بنشین و با دقت به تماشای شگفتیهای خداوند بپرداز.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی او درخشش کند، دیگر زیباییهای دیگر چه ارزشی خواهند داشت که چهرهاش چون خورشید، چراغها را تحتالشعاع قرار میدهد؟
«عقیق بیبها» یعنی عقیق بسیار ارزشمندی که بیقیمت است و بها روی آن نمیتوان گذاشت. (یعنی یار من مثل عقیق یمن ورای قیمت و بهاست)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو به ترک تاز بردی دل مستمند ما را
به کمینه بندهٔ خود به از این نگر خدا را
اگر از سر عنایت به چو من نیاز مندی
نظری کنی به رحمت چه زیان کند شما را
وگرت به خواب بینم نکنم دگر شکایت
[...]
ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را
مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را
ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی
برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را
به خدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم
[...]
چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را
که ازو بهم برآری همه وقت حلقه ها را
به دوصد ادب برآن در چو خطاست برگذشتن
حرکات نامناسب ز چه رو بود صبا را
نشود ز گرد فتنه سر کوی دوست خالی
[...]
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژهٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
[...]
شه من بدرد عشقت بنواز جان ما را
که دلم ز درد یابد همه راحت و دوا را
چو جمال خود نمائی نظرم بخویش نبود
چو مه تمام بینم چه نظر کنم سها را
بکمال عشقبازان نرسند خودپرستان
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.