گنجور

 
سلیم تهرانی

دل درین بادیه سویی دود و من سویی

خضر شاید که ز یک سوی نماید رویی

هست سررشته ای از عشق هنوزم در دست

مانده در شانهٔ ما از سر مجنون مویی

سخت از بیضهٔ قمری خبری می‌گیرد

باغبان را شده گویا هوس لولویی

عشق او روکش ما گشت پس از مردن هم

صورت شیر ببین بر ورق آهویی

طرفه بحری ست محبت که درو هست سلیم

به فسون جنبش هر موج، لب جادویی