گنجور

 
سلیم تهرانی

چون نگه دارد مرا زنجیر زلف سنبلی؟

بلبل دیوانه ام، می بایدم چوب گلی

در ره عشق ای دل از سحر و فسون ایمن مباش

خانه ی هر مور این صحراست چاه بابلی

عمر شبنم را چه می پرسی درین گلشن که هست

چتر هر طاووس، نخل ماتم شاخ گلی

در گلستانی که دارد حسن سبزان اعتبار

سایه ی هر برگ باشد آشیان بلبلی

خوش نباشد ساعد کافوری شاخ سمن

می رسد تا دست بر ساق سیاه سنبلی

تا تواند از سر آن بگذرد گردون سلیم

کاشکی می‌داشت آب روی محرومان پلی