گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

پروانه را چو مرغ چمن نیست تاب گل

جانسوزتر ز آتش شمع است آب گل

هرگز چنان نشد که ز بی برگی چمن

از رهن می فروش برآید کتاب گل

در گلشنی که چهره بر افروخت شمع ما

مستان نمی خورند به غیر از کباب گل

شد پاره تا به گوش ز خمیازه اش دهن

ای دل مگو خمار ندارد شراب گل

هرگه به سوی باغ، تو ای سرو بگذری

مرغ چمن خجل شود از اضطراب گل

آمد بهار و شور جنون فتنه ساز شد

دارم دلی چو خانه ی بلبل خراب گل

خیل بهار می رود و جام در وداع

همچون گل پیاده دود در رکاب گل

ما را به کار حسن سلیم امتیاز نیست

بلبل نمی کند به چمن انتخاب گل