گنجور

 
سلیم تهرانی

گر به گوش خود ز مردم بشنوی گفتار را

از خوی خجلت بشویی نسخهٔ اشعار را

شعر خود را گر به از هر شعر دانی دور نیست

بهتر از آب بقا باشد عرق بیمار را

در بلندی همچو آن، دیگر نداری مصرعی

زینت دیوان خود کن طرهٔ دستار را

در سواد نامه‌ات هر لفظ معنی می‌خورد

چاره‌ای کن آخر این موران معنی‌خوار را

تا بداند رتبهٔ طبع بلندت را، سلیم

بر سر راه حسود انداز این طومار را