منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را
جمله در چشمم نروبم گر در خمار را
میفروش از لطف بنماید حریفان چاره چیست
بهر می وجه کم و مخموری بسیار را
چرخ پر انجم شود از مکر شیخ اندر سماع
چون بپوشد بخیه کرده فرقه پندار را
ترک دین و زهد چون فرمودیم ای مغبچه
باز کن خشت خم و بگشا گره زنار را
دور ساغر را غنیمت دان که نقاش ازل
کرده مبهم سر این نه گردش پرگار را
در خرابات مغان رندان دریا دل دهند
از پی یک جرعه می این گنبد زر کار را
عمر ضایع شد به لا یعنی پی آخر نفس
یک نفس هم صرفه میکن بهر استغفار را
چون من آلوده جویم چونکه بگشادند باز
بر رخ پاکان عالم پرده اسرار را
فانیا راه فنا نتوان به پندار و خودی
قطع این ره بایدت بفکن ز خود این بار را!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و تفکرات عمیق شاعر درباره عشق و زندگی میپردازد. شاعر از زخمهایی که بر دلش نشسته و دردهایی که در چشمش است سخن میگوید و به حسرت بر میخورد. او در مورد نیکی و لبخند محبوب و چالشهای موجود در زندگی مینویسد، و در عین حال به بیمعنایی existence و گذر عمر اشاره میکند. در نهایت، شاعر به ایده ترک خودخواهی و دنیوی و حرکت به سمت حقیقت و فنا اشاره میکند و بر لزوم رهایی از قید و بندهای دنیوی تأکید میورزد.
هوش مصنوعی: من که حالا از مژهام بر دیدهام خارهای بسیاری دارم، حتی اگر در حال مستی هم باشم، آنها را نخواهیم چید.
هوش مصنوعی: میفروش از سر لطف به دوستانش نشان میدهد، حالا چه باید کرد؟ چون برای لذت از شراب، به خاطر کمبود و کمیابی آن، باید به دور از مستی بسیار فکر کرد.
هوش مصنوعی: چرخ فلکی (اجرام آسمانی) بر اثر ترفندهای شیخ در حال حرکت است و زمانی که فرقهای که به نظر میرسد حقیقتجو هستند، به پردهای میافتند که با دوخت و دوز پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که از دین و زهد دست کشیدیم، ای محبوب، حالا بیا و زانوی درد و غم را باز کن و گره دور کمر را باز کن.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که زندگی و زیباییها را غنیمت بشماری، زیرا هنر سرنوشت به گونهای است که از اسرار آن، کاملاً آگاه نیستیم و درک ما از دنیای اطراف، همیشه ناقص و مبهم است.
هوش مصنوعی: در میخانههای پرهیاهو، دلسوزان دریایی، برای به دست آوردن یک جرعه شراب، به دل این گنبد زرین - که نماد قدرت و سلطنت است - توجهی نمیکنند.
هوش مصنوعی: عمر ما بیهوده گذشت و وقت را بیفایده سپری کردیم. حالا که به پایان عمر نزدیک میشویم، باید هر لحظه را برای طلب بخشش الهی صرف کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی من خود را آلوده میبینم، چون پرده اسرار از روی چهرهی پاکان عالم برداشته شد.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به فنا و پایان خود، نمیتوان به خیال و اندیشه تکیه کرد. باید با رهایی از خود و ego، این بار سنگین را به دوش کشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز مقدارت هزاران فخر بیمقدار را
داد گلزار جمالت جان شیرین خار را
ای ملوکان جهان روح بر درگاه تو
در سجودافتادگان و منتظر مر بار را
عقل از عقلی رود هم روح روحی گم کند
[...]
یارب انصافی بده آن شیخ دعوی دار را
تا به خواری ننگرد رندان دردی خوار را
شرع را آزار اهل دل تصور کرده است
زان گرفته پیشه خود شیوه آزار را
طبع بر گنج حقیقت قفل و شرع آمد کلید
[...]
گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را
در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را
لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو
برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را
سینهام چون غنچه بس کز داغ غم در تنگ بود
[...]
کاشکی رحمی بُدی آن فتنهگر عیّار را
تا نکردی پیشه خود این همه آزار را
کی در آرد بار دیگر حسن خوبان در نظر
هرکه روزی دیده باشد آنچنان رخسار را
کفر زلفش عروة الوثقای ایمان من است
[...]
یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را
گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را
دیگر از بی طاقتی خواهم گریبان چاک زد
چند پوشم سینه ریش و دل افگار را؟
بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.