گنجور

 
سلیم تهرانی

در گلستانی که هر زاغی خوش آوازی کند

بلبل آن بهتر که ترک نغمه پردازی کند

روز روشن وقت صورت بازی آیینه است

هست عیبی در هنر آن را که شب بازی کند

ترکش پرتیر گردد بال مرغان هوا

از فغان هرگه دل من ناوک اندازی کند

در قفس روزی که بر بادم دهد تحریک شوق

چون مه نو هر پر من اوج پروازی کند

آسمان را کی وجود می نهد هرگز سلیم

آنکه آه او شب و روز آسمان سازی کند