باز شاهین امیدم اوج پروازی کند
لیک شوقم در هوای وصل شهبازی کند
تا نشانی هست در راه، از سم گلگون فیض
بانگ بر شبدیز جان زن که سبکبازی کند
با هوسناکان نفاق آمیز دارم صحبتی
عندلیب قدس با زاغان هم آوازی کند
دین اگر این است که این جمع پرشان را بود
برهمن بر اهل دل شاید که طنازی کند
راز عشق از این تراوش می کند، از من مرنج
گر بود روح الامین محرم، که غمازی کند
صحبت بیگانه بندد، دست شوخی های عشق
عشق را در پرده بر، تا با دلت بازی کند
فوج شادی را به خون افکنده است، دیگر دل کجاست
کآفرین بر دست و تیغ عرفی غازی کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با قدت آخر چرا سروی سرافرازی کند
از چه رو آخر صبا با زلف او بازی کند
سرو را کی می رسد دعوی بالا با قدت
پیش بالای تو میراد از چه او بازی کند
چون صبا در زلف تو پیچد پریشان بینمش
[...]
هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند
خانه اش سازست چون جان خانه پردازی کند
همچو اخگر زود خاکسترنشین خواهد شدن
هر سبک مغزی که چون آتش سرافرازی کند
هر که خواهد بر سر زانوی خوبان جای خود
[...]
در گلستانی که هر زاغی خوش آوازی کند
بلبل آن بهتر که ترک نغمه پردازی کند
روز روشن وقت صورت بازی آیینه است
هست عیبی در هنر آن را که شب بازی کند
ترکش پرتیر گردد بال مرغان هوا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.