گنجور

 
سلیم تهرانی

دود از جگرم زمزمه ی چنگ برآورد

این نغمه ندانم به چه آهنگ برآورد

آخر هوس خنده ی بیهوده درین باغ

چون غنچه ام از ذوق دل تنگ برآورد

پروانه ام و بایدم از قسمت نایاب

آتش ز پی سوختن از سنگ برآورد

رحمی که ز شوق می وصل تو چو نرگس

در دست مرا جام تهی زنگ برآورد

یک گل چو سلیم از چمن وصل تو چیدم

چون دست حنا بسته کفم رنگ برآورد