گنجور

 
سلیم تهرانی

گلستان را سرو نوخیز قدش آباد کرد

فتنه را شاگردی مژگان او استاد کرد

بس که مرغان چمن از دام او ترسیده اند

سرو را قمری خیال سایه ی صیاد کرد

جای ماتم نیست چون روز شهادت می رسد

عید قربان است، می باید مبارکباد کرد

می کنم چندان که فکر آشنایان وطن

نیست در یادم کسی کو را توانم یاد کرد

از خس و خاری که بلبل را ز گل در دل شکست

آشیانی می تواند بهر خود آباد کرد

بر ورق صد صورت شیرین کشم هردم سلیم

عشق در دستم قلم را تیشه ی فرهاد کرد