گنجور

 
بابافغانی

عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد

هر گرفتاری بطاق ابرویی دل شاد کرد

گریه ی مستان ز سوز و ناله ی چنگ صبوح

زاهد خلوت نشین را رخنه در اوراد کرد

شام عید از جان خود بی او ملالی داشتم

آمد آن سرو وز قید هستیم آزاد کرد

گرچه کشتن عادت مردم نباشد روز عید

جان فدای چشم او کاین شیوه را بنیاد کرد

رحمتی بود آنکه آمد بر سرم جلوه کنان

این که رفت و همعنان شد با بدان بیداد کرد

بنده ی آن سرو آزادم که در گلگشت عید

دردمندان را به تشریف عیادت شاد کرد

هر سر موی فغانی ناله یی دارد ز شوق

گرچه نتواند ز ضعف آن ناتوان فریاد کرد

 
 
 
قطران تبریزی

آن کجا بر نیکخواهان خار چون شمشاد کرد

دشمنان را کرد غمین دوستان را شاد کرد

خواسته چون کاه کرد و کلک را چون باد کرد

گنج ویران کرد و خان زائران آباد کرد

هم موالی را ز بند درد و غم آزاد کرد

[...]

سنایی

آبروی ما فراق ماهرویی باد کرد

حسن او ما را ز بند عشق خویش آزاد کرد

لعل رخسار از برای آن شدم کز بهر ما

یاد او بر مسند اقبال ما را یاد کرد

رای هجران از پی آن کرد تا از گفتگوی

[...]

سلمان ساوجی

دست فیاض تو خاطره‌ها ز بند آزاد کرد

عدل معمارت درونهای خراب آباد کرد

هر که می‌خواهد که در عهد تو آزادی کند

اولش چون تیغ باید روی چون فولاد کرد

باد ازان دست چنار انداخت کاندر عهد تو

[...]

خیالی بخارایی

ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد کرد

گل نسیمت از صبا بشنید و دل برباد کرد

نخلِ قدّ دلکشت را بنده چون بسیار شد

از برای جان درازی سرو را آزاد کرد

مردمیهای رقیبت را فرامُش چون کنم

[...]

صائب تبریزی

تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد

باغبان چندین خیابان سرو را آزاد کرد

سنگ را در ناله می آرد وداع دوستان

بیستون فریادها در ماتم فرهاد کرد

نیست چون جوهر اگر در بال همت کوتهی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه