عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد
هر گرفتاری بطاق ابرویی دل شاد کرد
گریه ی مستان ز سوز و ناله ی چنگ صبوح
زاهد خلوت نشین را رخنه در اوراد کرد
شام عید از جان خود بی او ملالی داشتم
آمد آن سرو وز قید هستیم آزاد کرد
گرچه کشتن عادت مردم نباشد روز عید
جان فدای چشم او کاین شیوه را بنیاد کرد
رحمتی بود آنکه آمد بر سرم جلوه کنان
این که رفت و همعنان شد با بدان بیداد کرد
بنده ی آن سرو آزادم که در گلگشت عید
دردمندان را به تشریف عیادت شاد کرد
هر سر موی فغانی ناله یی دارد ز شوق
گرچه نتواند ز ضعف آن ناتوان فریاد کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جشن عید و شادیهای آن اشاره میکند. او از احساسات مختلف مردم در روز عید صحبت میکند، از شادی و خوشحالی تا غم و اندوه. در این روز، همه به هم تبریک میگویند و مشکلات و گرفتاریها فراموش میشود. شاعر با بیان اینکه حتی زاهدان نیز از زیباییها و خوشیهای عید متاثر میشوند، نشان میدهد که این روز خاص همه را تحت تأثیر قرار میدهد. او به آزادی و خوشحال کردن دردآوران نیز اشاره میکند و در نهایت میگوید که حتی در عین ضعف، بیتابی و شوق در دلها وجود دارد.
هوش مصنوعی: در روز عید، هر کسی به ماه نو تبریک گفت و هر کسی که در مشکلات بود، با یک لبخند از زیباییها دلشاد شد.
هوش مصنوعی: گریهی سرمستان به خاطر درد و نالهی چنگ، حال و هوای زاهدی را که در گوشهای نشسته است، تحت تاثیر قرار داد و او را از عبادتش منحرف کرد.
هوش مصنوعی: در شام عید، با وجود اینکه از نبود او احساس ناراحتی میکردم، اما او آمد و مرا از بند مشکلات و دغدغهها آزاد کرد.
هوش مصنوعی: هرچند کشتن در روز عید عادت مردم نیست، اما من جانم را فدای چشمان او میکنم؛ زیرا او پایهگذار این شیوه است.
هوش مصنوعی: کسی که به سراغ من آمد و با زیبایی خود جلوهگری کرد، در واقع رحمت و نعمت بود، اما همان فردی که اکنون رفته، در کنار افراد بد، بدرفتاری کرد.
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر آن زیبای آزاد هستم که در جشنهای عید به عیادت دردمندان رفته و حال آنها را خوب کرده است.
هوش مصنوعی: هر تار موی من صدایی از عشق دارد، اگرچه به خاطر ناتوانیام نمیتوانم فریاد بزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کجا بر نیکخواهان خار چون شمشاد کرد
دشمنان را کرد غمین دوستان را شاد کرد
خواسته چون کاه کرد و کلک را چون باد کرد
گنج ویران کرد و خان زائران آباد کرد
هم موالی را ز بند درد و غم آزاد کرد
[...]
آبروی ما فراق ماهرویی باد کرد
حسن او ما را ز بند عشق خویش آزاد کرد
لعل رخسار از برای آن شدم کز بهر ما
یاد او بر مسند اقبال ما را یاد کرد
رای هجران از پی آن کرد تا از گفتگوی
[...]
دست فیاض تو خاطرهها ز بند آزاد کرد
عدل معمارت درونهای خراب آباد کرد
هر که میخواهد که در عهد تو آزادی کند
اولش چون تیغ باید روی چون فولاد کرد
باد ازان دست چنار انداخت کاندر عهد تو
[...]
ماه رخسارِ تو دید و عاشقی بنیاد کرد
گل نسیمت از صبا بشنید و دل برباد کرد
نخلِ قدّ دلکشت را بنده چون بسیار شد
از برای جان درازی سرو را آزاد کرد
مردمیهای رقیبت را فرامُش چون کنم
[...]
تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد
باغبان چندین خیابان سرو را آزاد کرد
سنگ را در ناله می آرد وداع دوستان
بیستون فریادها در ماتم فرهاد کرد
نیست چون جوهر اگر در بال همت کوتهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.