گنجور

 
سلیم تهرانی

رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟

حاجت تعلیم نبود مردم فهمیده را

هر کسی بیرون نمی آرد سری از زلف او

شانه داند معنی این مصرع پیچیده را

گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد، ولی

نیست بیم از گریه ام این گرگ باران دیده را

در زمان طالع ما تیره روزان بس نشد

فتنه زاییدن شب گیسو به خون غلتیده را

التفات و مهربانی را عبث ضایع مکن

مشکل است اصلاح کردن خاطر رنجیده را

دیده را از دیدن رویت تسلی ساختم

چون دهم تسکین نمی دانم دل نادیده را؟

عیب شاکر کی شود ظاهر سلیم از شعر فهم؟

با محک نشناخت هرگز کس زر دزدیده را