گنجور

 
سلیم تهرانی

به گوش کس نبود آشنا حکایت ما

رموز عشق بود سر بسر روایت ما

خوشم به صحبت عنقا، که غیر ازو عمری ست

کسی نیامده از جانب ولایت ما

به کینه جویی خصم از میانه ی احباب

کسی نکرد جز افتادگی حمایت ما

دو گوشواره ی عرشند بر هم ارزانی

فغان بی اثر و آه بی سرایت ما

سلیم شکوه چه حاصل ازو که گوهر گوش

شده ست پنبه ی آن گوش از شکایت ما