گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلیم تهرانی

نارسایی به هنر در همه جا همراه است

جامهٔ سرو ز موزونی او کوتاه است

قسمتم نیست که از بند غم آزاد شوم

رفت صد قافله و یوسف من در چاه است

هر که برخاست ز شوق تو، دگر ننشیند

پا درین بادیه گر ماند، سرم در راه است

عقل ما در طلب وصل به جایی نرسد

میوه بر شاخ بلند است و عصا کوتاه است

از چه رو ریخته و حمزه لقب یافته است

می چون لعل مگر خون زمرد شاه است؟

در محبت گله از ما نتوان کرد سلیم

خبر از خویش نداریم، خدا آگاه است