محبت از دل ما شُسته نقش کینهخواهی را
زیارت میکند چون کعبه برق ما سیاهی را
ز فیض پرتو دل شکرها دارم درین گلشن
که گلچین چراغم کرده باد صبحگاهی را
شهان را چشم بر عالم گشودن عیب میباشد
بیاموزند کاش از باز خود، صاحبکلاهی را
سیاهی کعبه چند از جامهٔ خود میزند بر ما؟
همه کس دارد از عشق این لباس دادخواهی را
نیم در عشق او چون دیگران، آری کجا دارد
خس و خاشاک دریا آبروی خارماهی را
سلیم آن گل، گذاری کاشکی سوی چمن آرد
که از سر لاله بگذارد هوای کجکلاهی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل به بیان احساسات عمیق و تأملاتی در مورد عشق و محبت میپردازد. شاعر با اشاره به پاک شدن دل از کینه و حسادت، به زیبایی و معنویت عشق اشاره میکند و آن را شبیه به زیارت کعبه میداند. او از پرتو محبت و شکرگزاری در گلشن عشق سخن میگوید و به فضیلتهای عشق اشاره میکند. همچنین، شاعر به نقد ناپسندیدگی شاهان و عیبهای آنان در برخورد با عشق و محبت میپردازد و به پوشش روحانی عشق به عنوان لباسی برای همه اشاره میکند. در پایان، او آرزو دارد که زیبایی عشق مانند گل در چمن بماند و از ویژگیهای خاص عشق سخن میگوید. حسی از ناپایداری عشق و آرزوی ارتباط عمیق را در این اشعار میتوان حس کرد.
هوش مصنوعی: عشق از دل ما کینه و دشمنی را پاک کرده و آن را مانند کعبه، مکانی برای زیارت قرار میدهد. در حقیقت، این محبت به ما کمک میکند تا از سیاهیها و منفیها فاصله بگیریم و به روشنایی نزدیکتر شویم.
هوش مصنوعی: از نعمت نور دل، سپاسگزارم در این باغ که صبحگاهان، نسیم خوش، روشنی را برایم به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: بازتوجه کردن پادشاهان به دنیای مادی اشکالی ندارد، اما ای کاش از پرندگان، به خصوص بازها، یاد میگرفتند که چگونه به اهداف بلندتر و ارزشهای والاتر دست یابند.
هوش مصنوعی: سیاه بودن کعبه چه تأثیری بر ما دارد؟ هر کسی به نوعی از عشق، این لباس دادخواهی را بر تن دارد.
هوش مصنوعی: در عشق او، مانند دیگران نیستم؛ آیا میتوان مقایسه کرد که چگونه یک علف هرز میتواند آبروی یک ماهی را در دریایی بزرگ حفظ کند؟
هوش مصنوعی: کاش گل سلیم (خالص و بینقص) به چمن برود و هوای افرادی با کلاه کج را فراموش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ آخر ز روی من چه میداری نگاهی را
رسد خورشید بر دیوار و بیند روی کاهی را
بسوزد بر سر آتش چو عنبر زلف مشکینش
اگر در کار مهرویان کنم یک روز آهی را
به بالایت نخواهم کرد هرگز سرو را نسبت
[...]
بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را
برآورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را
معاذالله! اگر می کاست یک جو خرمن حسنش
بباد نیستی می داد هر برگ گیاهی را
چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، بغمازی
[...]
زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را
به قدر فلس باشد خار زیر پوست ماهی را
گر از روشندلانی، صبر کن بر داغ ناکامی
که آب زندگی هرگز نیندازد سیاهی را
مدان از بی گناهی گردهان عذر نگشایم
[...]
مخواه از دوستان ای دوست عذر کمنگاهی را
که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را
نه خورشید است دارد داغ های او فلک بر دل
ز شب هر صبحدم میافکند داغ سیاهی را
شهادت بر جراحتهای دل داد اشک و نشنیدی
[...]
نماید خرمن آزادگان چون رنگ کاهی را
ز چشم برق همچون داغ اندازد سیاهی را
جهان از میپرستی چون خرابم میتواند کرد؟
چه نقصان است اگر راند کسی در آب ماهی را؟
بلندی پست فطرت را به اندک مایهٔ دنیاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.